تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نفیر ققنوس و آدرس salati.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
نجار پیری بود که میخواست بازنشسته شود. او به کارفرمایش گفت که میخواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بیدغدغه در کنار همسر و خانوادهاش لذت ببرد. کارفرما از اینکه دید کارگر خوبش میخواهد کار را ترک کند، ناراحت شد. او از نجار پیر خواست که به عنوان آخرین کار، تنها یک خانهی دیگر بسازد.
نجار قبول کرد، اما کاملاً مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست. او برای ساختن این خانه، از مصالح بسیار نامرغوبی استفاده کرد و با بیحوصلگی، به ساختن خانه ادامه داد.. وقتی کار به پایان رسید، کارفرما برای وارسی خانه آمد. او کلید خانه را به نجار داد و گفت: «این خانه متعلق به توست. این هدیهای است از طرف من برای تو.» نجار یکه خورد. مایه تأسف بود! اگر میدانست که خانهای برای خودش میسازد، حتماً کارش را به گونهای دیگر انجام میداد!
برگرفته از وبلاگ انجمن دهه هفتادی ها :: موضوعات مرتبط:
داستانک،
نثر،
، :: برچسبها:
داستانک,
آخرین خانه,
نجار,
مرد فقیرى بود که همسرش کره میساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت. آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما که ترازویی نداریم. ما یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار میدادیم. یقین داشته باش که: به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم!
برگرفته از سایت کمیاب
:: موضوعات مرتبط:
داستان کوتاه،
، :: برچسبها:
داستان کوتاه,
ترازوی مرد فقیر,
زیارت عاشورا ، زیارت انسانیت محض است . طعم زیارت عاشورا حس ناب انسان بودن است . همه جای زیارت عاشورا نقطه اوج است زیرا این عبارات و کلمات حماسی از روح زیبایی سرچشمه گرفته است که فراز و فرودی ندارد بلکه همیشه در اوج احساس و شعور قرار دارد.
زیارت عاشورا به یک معنی مقدمه و موخره ندارد بلکه همه ، متن است و همه ، نتیجه است . از اصل مطلب شروع میشود و به اصل مطلب خاتمه می یابد . زیارت عاشورا چکیده ی آمال و آرزوهای انسان است . نمیتوان بین فرازهای این راز و نیاز یکی را به عنوان برترین برگزید اما بعنوان نمونه ی بارزی از سایر برجستگی های این متن بلند مرتبه میتوان به گوشه ای از آن اشاره کرد .
“ انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم ”
“در صلحم با هرکس که با شما در صلح است و در جنگم با هرکس که با شما در جنگ است“
این سخن قاطع و روشن ، حقیقتا روان آدمی را جلا میدهد . در هنگام خواندن زیارت به اینجا که میرسی سبک میشوی و احساس میکنی حق مطلب را ادا کرده ای . احساس میکنی که روح نا آرام تو سالها بود که به دنبال همین عبارت میگشت و الان با ادای این جمله به مقصود خویش دست یافته است.
این فراز را که زمزمه میکنی ، باور میکنی که به رسالت پیامبر ایمان آورده ای و از اعماق قلبت ندای موافقت و مرافقت بلند میشود. حس میکنی که آن “یقینی” که بارها آن را شنیده ای و معنی اش را نفهمیده ای ، همینجاست . فکر میکنی که اگر کسی به پروردگار علی اعلی یقین داشته باشد دقیقا همین عبارت را زمزمه خواهد کرد . اینگونه است که وقتی این فراز متعالی را زمزمه میکنی نمیخواهی تمامش کنی و دوست داری بارها تکرارش کنی و از تکرار کردنش خسته نمیشوی . اگر کسی بتواند به همین یک نکته جامه عمل بپوشاند به هدف آفرینش رسیده است. . . .و حرف برای گفتن در این خصوص بسیار زیاد است . . . خلاصه اینکه چکیده ی ایمان این است :
قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید. کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود «لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین». ۱۰ دلار همراه کاغذ بود. قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت. سگ هم کیسه را گرفت و رفت. قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و به دنبال سگ راه افتاد. سگ در خیابان حرکت کرد تا
یك شب سرد پاییز یك پروانه اومد پشت پنجره اطاق پسرك و به شیشه زد: تیك! تیك! تیك!پسرك كه سرش حسابی گرم بود، برگشت و دید یه پروانه كوچیك اونجاست!..پروانه با شور و شوق گفت: میخوام باهات دوست بشم، لطفا پنجره رو باز كن.اما پسرك با اوقات تلخی جواب داد: نمیشه، تو یه پروانه هستی!پروانه خجالت زده سرش رو كج كرد و با صدای لرزون گفت: لطفا پنجره رو باز كن، هوا اینجا خیلی سرده!اون پسر باز هم قبول نكرد: برو از اینجا و منو راحت بذار!پروانه با غم زیاد از اونجا دور شد.فرداش پسرك از رفتارش پشیمون شد و پیش خودش گفت: برای اولین بار كسی خواست با من دوست بشه ولی من حرفشو گوش نكردم و پیش خودش فكر كرد كه "ممكنه پروانه برگرده و این بار با هم دوست میشیم".مدتها كنار پنجره باز اتاقش نشست. پروانههای زیادی اومدن اما از پروانه اون شب خبری نشد.خسته از انتظار، پسرك پیش مرد دانا رفت و ماجرا رو براش تعریف كرد.مرد دانا بهش گفت: پسر عزیزم عمر پروانهها بیشتر از یك یا دو روز نیست!پسرك از اون روز دیگه همیشه یادش موند كه برای دوستی و دوست داشتن فرصت كوتاهی داره و نباید از کوچکترین فرصتی دریغ کرد...
كشاورزی الاغ پیری داشت كه یك روز اتفاقی به درون یك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعی كرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور كردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینكه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...
نتیجه اخلاقی : مشكلات، مانند تلی از خاك بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینكه اجازه بدهیم مشكلات ما را زنده به گور كنند
و دوم اینكه از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود! وثابت کنیم گه از یک الاغ کمتر نیستیم
مردی به پدر همسرش گفت : عده زيادي شما را به خاطر زندگی زناشوئی موفقی که دارید تحسین میکنند. ممکن است راز این موفقیت را به من بگوئید؟
پدر با لبخندی پاسخ داد: هرگز همسرت را به خاطر کوتاهیهایش یا اشتباهی که کرده مورد انتقاد قرار نده. همواره این فکر را در یاد داشته باش که او به خاطر کوتاهیها و نقاط ضعفی که دارد نتوانسته شوهری بهتر از تو پیدا کندو همينطور معكوس آن..................
هنوز همان ها را مي پوشيدماما کفش ها تنگ بودند و پایم را مي زدندقدم از قدم اگر بر مي داشتم زخمی تازه نصیبم مي شد
سعي مي کردم کمتر راه بروم زيرا که رفتن دردناک بود ================================
مي نشستم و زانوهایم را بغل مي گرفتمو مي گفتم:چقدر همه چیز دردناک است چرا خانه ام کوچک است و شهرم و دنيایم مي نشستم و می گفتم : زندگیم بوي ملالت مي دهد و تکرار ============================== .
می نشستم و می گفتم:خوشبختي تنها يک دروغ قديمي است می نشستم و به خاطر تنگی کفشهایم جایی نمیرفتم.قدم از قدم بر نمیداشتم ..
می گفتم و می گفتم =========================
......... پارسايي از کنارم رد شدعجب ! پارسا پا برهنه بود و کفشی بر پا نداشتمرا که ديد لبخندي زد و گفت: خوشبختي دروغ نيستاما شايد تو خوشبخت نشوي زيرا خوشبختي خطر کردن است.
این جاده های زیبا بر اساس نظر سنجی کاربران یک سایت اینترنتی انتخاب شده اند. نام انگلیسی آنها نیز در زیر عکس درج شده است. چرا که شاید روزی گذرتان به آن کشور افتاد ...
کالیفرنیا
Highway 1, Big Sur, California
سوئد
Furka Pass, Switzerland
چین
Tianmen Mountain Road, Hunan, China
آفریقای جنوبی
Chapman’s Peak Drive, Cape Town, South Africa
ایتالیا
Stelvio Pass, Eastern Alps, Italy
فرانسه
Col de Turini, France
چین
Guoliang Tunnel Road, China
آلاسکا
Denali Highway, Alaska
چین/پاکستان
Karakoram Highway, China/Pakistan
استرالیا
Great Ocean Road, Australia
آفریقای جنوبی
Sani Pass, KwaZulu-Natal, South Africa
آرژانتین
Ruta 40, Argentina
مونتانا
Going-to-the-Sun-Road, Glacier National Park, Montana
مراکش
Dadès Gorges, High Atlas, Morocco
کلورادو
U.S. Route 550 ‘The Million Dollar Highway, Colorado
آرایههای ادبی در قلمرو نثر- نفثهالمصدور و شعر منثور
پیشینیان، نوشته را به دو شاخه نثر و نظم تقسیم میکردند و نوشتههای منظوم را شعر میگفتند. امروز میدانیم که نوشته، تنها از نظر صورت و قالب است که این تقسیمبندی را میپذیرد. بسیارند نوشتههای منظومی که هیچ رنگی از شعر ندارند و بسیارند نوشتههای منثوری که سرا پا شعرند. اگر برای زمانی کوتاه هدف نثر را فراموش کنیم، هنریترین و زیباترین نثرهای جهان آنهایی هستند که بیان شاعرانه دارند. در زبان فارسی، از دیرباز تا امروز نمونههای فراوانی از این گونه نثر یافته میشود و بهتر است بگوییم نثر شاعرانه روش معمول نویسند گان پیشین پارسی زبان بوده است اگر از تاریخ بیهقی، آثار خواجه عبدالله انصاری، کلیله و دمنه، مرزبان نامه، گلستان سعدی و ... گاهی نام برده میشود، تنها برای بیان نمونه است. شیرینی نوشتههای فلوبر، رومن رولان، بالزاک، تولستوی، هوگو و ... نیز در گرو زبان و بیان شاعرانه آنهاست. اما همواره باید به یاد داشت که شعر و نثر هر کدام هدفی جداگانه دارند. زیباییهای چشم و گوشنوازی که شعر را میآرایند، دلیل برتری آن بر نثر نخواهد بود. مقایسه این دو شاخه کلام از دیدگاه آرایههای ادبی - اگر هم ذوقی باشد - علمی نیست. نثر برای بازگویی سخنانی است که باید به سادگی گزارده شوند. بیگمان اگر این سخنان گفتنی شیوا و زیبا گزارده شوند، نثر شیرین و خواندنی خواهد بود، اما اگر بهانه شیوایی و زیبایی، آنها را از انتقال سریع و ساده پیام باز دارد به راستی از هدف باز ماندهاند. قدیمیترین نثرهای پارسی دری با مقصود خویش سازگارترند (نثرهای تاریخ بلعمی، تفسیر بزرگ، عجایب البلدان و ...) در این نوشتهها هیچ مانعی برای دریافت معنای راستین نیست. اما انگیزههای تأثیرگذاری و ذوق شاعرانه نویسندههای ایرانی آرام آرام، راه ورود آرایههای ادبی و دستمایههای شاعری را به قلمرو نثر هموار میکند و سایه هنرنماییهای شاعرانه بر سر نثر، روز به روز سنگینتر میشود. اگر نثر "تاریخ بیهقی" به دلیل توانایی نویسندهاش، از نمک آرایههای ساده به روش اعتدال سود جسته است، نثر کلیله و دمنه با نمک بیشتری صنعتپردازی کر ده و مقامههای حمیدی همه چیز را برای تکلفهای بعدی فراهم آورده است. گفتنی است که همین روند در شیوه نثرنویسی در زبان عربی "با تفاوت دو قرن پیشتر از فارسی" معمول بوده است.
برگرفته از وبلاگ سبوی تشنه
:: موضوعات مرتبط:
نقد و تحلیل،
نثر،
، :: برچسبها:
آرایه های ادبی,
نثر,
نفثه المصدور,
سبوی تشنه,
دکتر کاووس حسن لی,
دانشگاه شیراز,
خدایان المپ یا المپ نشینان ۱۲ تن بودند که پس از سرنگونی تایتانها۱ به حکومت پرداختند.
مقر خدایان بزرگ و اصلی قله کوه المپ۲ است. کوه المپ محل نبرد تایتانها با خدایان دوازده گانه بود و بعدها هم به عنوان محل زندگی خدایان از آن نام برده شد. تمام المپنشینان به نوعی با یکدیگر خویشاوندی داشتند و بنا به شرایط زمانه هر از گاهی یک یا چند تن از آنها بیشتر مورد توجه قرار میگرفت. برای مثال اگر در زندگی واقعی، همسر حاکم یا شخص قدرتمند منطقه از شخصیت قوی یا خانواده مهمتری بود، خدایان زن و به خصوص هرا۳ که خدای مادر بود مورد توجه میگرفت؛ اگر جنگی در میان بود، معبد خدای جنگ بیشتر مورد توجه قرار میگرفت. از این قله مرتفع زئوس خدای خدایان فرامین خود را به سایر خدایان صادر میکند خدایان هر کدام خانهای مخصوص خود دارند.
قلهٔ المپ مرتفعترین قلههای یونان است، شعرا فکر میکردند این قله با آسمان تماس دارد.
آپولو (به یونانی: Ἀπόλλων, Apóllōn؛ یا Ἀπέλλων, Apellōn)، خدای روشنایی (خورشید)، موسیقی، کمانداری (اما نه برای جنگ یا شکار)، هنرها و پیشگویی در اسطورههای یونان و رومی است.
وی پسر زئوس و لتو و برادر دوقلوی آرتمیس بود. زادگاهش جزیره
ادبیات حماسی،
حماسه های یونان،
، :: برچسبها:
اساطیر,
الهه ها,
ایزدان,
یونان,
آپولو,
جنگ تروا,
بهنام,
وقتی که تو نیستی دنیا چیزی کم دارد مثل ِ کم داشتن ِ یک وزیدن ، یک واژه ، یک ماه ! ...
من فکر می کنم در غیاب ِ تو همه ی ِ خانه های ِ جهان خالیست ! همه ی ِ پنجره ها بسته است ! وقتی که تو نیستی من هم تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین ام . واقعا ... وقتی که تو نیستی من نمی دانم برای گم و گور شدن به کدام جانب ِ جهان بگریزم ...
(سید علی صالحی)
************************
"دوستت دارم" را
در دستانم میچرخانم
از این دست به آن دست.
پس چرا
هروقت میخواهم
به دستت بدهم نیستی؟
چرا اینجا نیستی
تا "دوستت دارم" را
از جنس خاک کنم،
از جنس تنم،
و با بوسه بپوشانمش بر تنت ؟
بگذار "دوستت دارم" را از جنس نگاه کنم از جنس چشمانم و تا صبح به نفسهای تو بدوزم.
عباس معروفی
*******************
ریرا... به خاطر داری آن روز غروب تو گفتی بوی ميخک و ستاره میآيد؟ اما صدايی شبيه صدای بامداد آمد شما شيونِ اسپند را بر آتش نديدهايد ... بعد يک فوج ستاره سپيد را ديديم با آسمانی که باکره بود و ترانهای که لبِ پنجره به گلویِ گلدان ... نُک میزد!
من هنوز نمیدانم چرا غروبِ هر پنجشنبه گريهام میگيرد برايم بنويس شاعرانِ بزرگ، به ماه کامل چه میگويند.......! (سید علی صالحی)
*************************** حـالا کـه رفـتـه ای مـن مـانـده ام و آدم هـایـی کـه عـطـر تـو را مـی زنـنـد!
(محمد رضا عبدالملکیان)
********************
این بار هم که تاول پاهایم خشک شود دوباره عاشقت می شوم دوباره راه می افتم دوباره گم می شوم ...
*کیکاوس یاکیده*
:: موضوعات مرتبط:
متن ادبی،
نثر،
ادبیات غنایی،
، :: برچسبها:
عباس معروفی,
محمدرضا عبدالملکیان,
سید علی صالحی,
کیکاوس یاکیده,
اینجا بدون من ,
بهرام توکلی,
نگاه منتظری حجم وقت را می دید.
و روی میز ، هیاهوی چند میوه نوبر
به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود.
و بوی باغچه را ، باد، روی فرش فراغت
نثار حاشیه صاف زندگی می کرد.
و مثل بادبزن ، ذهن، سطح روشن گل را
گرفته بود به دست
و باد می زد خود را.
مسافر از اتوبوس
پیاده شد:
“چه آسمان تمیزی!”
و امتداد خیابان غربت او را برد.
غروب بود.
صدای هوش گیاهان به گوش می آمد.
مسافر آمده بود
و روی صندلی راحتی ، کنار چمن
نشسته بود:
“دلم گرفته ،…
دلم عجیب گرفته است.
تمام راه به یک چیز فکر می کردم
و رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد.
خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود.
چه دره های عجیبی !
و اسب ، یادت هست ،
سپید بود
و مثل واژه پاکی ، سکوت سبز چمن وار را چرا می کرد.
و بعد، غربت رنگین قریه های سر راه.
و بعد تونل ها ،
دلم گرفته ،
دلم عجیب گرفته است.
و هیچ چیز ،
نه این دقایق خوشبو،که روی شاخه نارنج می شود خاموش ،
نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند.
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.”
نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد :
“چه سیب های قشنگی !
حیات نشئه تنهایی است.”
و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
- قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق ، تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس.
و عشق ، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد ،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
- و نوشداری اندوه؟
- صدای خالص اکسیر می دهد این نوش.
و حال ، شب شده بود.
چراغ روشن بود.
و چای می خوردند.
- چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
- چقدر هم تنها!
- خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
- دچار یعنی
- عاشق.
- و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد.
- چه فکر نازک غمناکی !
- و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.
- خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
- نه ، وصل ممکن نیست ،
همیشه فاصله ای هست .
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است.
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله ای هست.
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله هاست.
صدای فاصله هایی که
- غرق ابهامند
- نه ،
از تَردد تُرد ثانیه ها آوای تحول به گوش می رسد... آن دم که سیب سرخ بهار در سفره هفت سین می نشیند و خوشه های اقاقیا چون ستارگانی از میان گیسوان سبز درختان سرک می کشند، آوای تحول به گوش می رسد: یا محول الحول والاحوال... قلب فصل ها به انقلاب دل ها مبدل می شود تا از پسِ دل لرزه های آسمان و خیسی پلک ابرها، رویشی از جنس بهاران حاصل شود.
یا مکن با فیلبانان دوستی یا بنا کن خانه ای درخورد فیلسعدی
-از دماغ فیل افتادن ؛ بسیار متکبر و معجب بودن . به خود مغرور بودن . تکبر بیش از حد. کبر و عجبی که دیگران را ناراحت کند.
-اصحاب الفیل، اصحاب فیل . رجوع به اصحاب الفیل شود.
-در زیر پای فیل افکندن ؛ به هلاکت رسانیدن . به خطر انداختن . نابود کردن . سبب نابودی کسی شدن .
- فیل آبکش ؛ پیل آبکش . (فرهنگ فارسی معین ). ابر سیاهی که باران آورد.
- فیل کسی را یاد هندوستان دادن ؛ به مستی و شور درآوردن . کسی را از حال عادی خارج کردن و در او شور و شوقی پدید آوردن...............
شاگرد پروفسور حسابی بر اساس علم فیزیک، علت اینکه جهت انجام طواف دور خانه خدا خلاف جهت عقربه های ساعت است را تشریح کرد.
حسین اردکانی، دکترای علم فیزیک و از شاگردان پروفسور حسابی در گفت وگو با خبرنگار جامعه فارس گفت: هر آنچه در شارع مقدس وجود دارد دارای مبنای علمی است به طوری که در اعمال حج آمده است که جهت حرکت برای طواف به سمت چپ و خلاف جهت عقربه های ساعت باشد یا اینکه اکثر مراجع تقلید می گویند که بهتر است در ناحیه در خانه خدا تا مقام ابراهیم طواف انجام شود. وی افزود:
:: موضوعات مرتبط:
نثر،
، :: برچسبها:
دکتر حسابی,
طواف,
دکتر اردکانی,
هومِر، سراينده و داستانسرای یونانی است. وی كمابيش پيرامون ۸۰۰ سال پیش از میلاد میزیستهاست. از اين سراينده زبردست، دو چكامه(منظومه) به نامهای ایلیاد و ادیسه به يادگار مانده است. همه آنچه که ما درباره تاریخ و افسانههای یونانباستان میدانیم از اين دو چكامه برگرفته شده است.
ايلياد
ایلیاد، يادواره رزميحماسی است كه داستان بسته است به ربوده شدن هلن (زن زیباروی منلاس) به دست پاریس پسر پریام شاه ایلیون (تروا).
خواستگاران هلن همپیمان شده بودند که چنانچه گزندی به هلن رسید شوهر اورا در كيفر دادن فرد آزار رساننده ياري دهند. از این روي سپاهی بزرگ به فرماندهی آگاممنون و با حضور پهلوانانی چون آشیل اولیس، پاتروکل، آژاکس و… به سوی شهر تروا روانه گردید تا هلن را از پاریس بازپس گیرند. سپاهیان یونان ده سال تروا را دورگيري (محاصره) کردند اما با دلاوريهاي پهلوانان تروا، به ویژه هکتور برادر پاریس و پشتیبانی خدایانی چون زئوس و آفرودیت و آپولون نتوانستند كامياب شوند.
***
اديسه
اُدیسه، ديگر يادواره کهن رزميحماسي از هومر است. شیوهٔ بازگويي داستانها در اين چكامه، با چكامه ایلیاد دگرگون است.
چكامه ادیسه، سرگذشت بازگشت یکی از سران جنگ تروا (ادیسیوس فرمانروای ایساکا) است. در این سفر که بیش از بیست سال به درازا میانجامد، پيشامدهاي گوناگون و دشواري برای وی و همراهانش پیش ميآيد. در پايان ادیسیوس که همگان گمان مینمودند کشته شده، به ميهن خود بازگشته و دست چنگاندازان را از سرزمین و زن و فرزند خود کوتاه مينمايد.
ﺧﺪﺍﯾﺎ !
ﺣﻮﺍﺳﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ؛ پس ﺣﻖ ﺩﺍﺭﯼ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺟﺰ ﻣﻦ …
::
یادت باشد که افتادن یک برگ از درخت هم بی حکمت خدا نیست چه برسد باقی رخداد های زندگی !
::
همواره روحی مهاجر باش به سوی مبدا ، به سوی آنجا که بتوانی انسان تر باشی و از آنچه که هستی و هستند فاصله بگیری ، این رسالت دایمی توست …
دکتر شریعتی
::
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست ! ::منبع: smskhor.ir
(1- سلامٌ قولاً مِن رَبِّ رحیم.( یس/58) " از جانب پروردگار [ی] مهربان [ به آنان] سلام گفته می شود." این ندای روح افزا و نشاط بخش و مملو از مهر و محبت خدا ، چنان روح انسان را در خود غرق می کند و به او لذت ، شادی و معنویت می بخشد ، که با هیچ نعمتی برابر نیست ، آری شنیدن ندای محبوب ، ندایی آمیخته با محبت و آکنده از لطف ، سرتا پای بهشتیان را غرق سرور می کند ، که یک لحظه ی آن بر تمام دنیا و آنچه در آن است برتری دارد.
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده : " در همان حال که بهشتیان غرق در نعمتهای بهشتی هستند نوری بر بالای سرایشان آشکار می شود ؛ نور لطف خداوند که بر آنها پرتو افکنده است.
پس ندایی بر می خیزد که "سلام بر شما ای بهشتیان" ، نظر لطف خداوند چنان بهشتیان را مجذوب می کند که از همه چیز جز او غافل می شوند ، و همه نعمتهای بهشتی را در آن حال به دست فراموشی می سپارند.
(2- سلامٌ علی نوح ٍ فی العالمین . ( صافات /79)
" درود بر نوح در میان جهانیان."
چه افتخاری از این برتر و بالاتر که خداوند بر حضرت نوح علیه السلام ، سلام می فرستد ، سلامی که در میان جهان و جهانیان باقی می ماند و تا دامنه قیامت گسترده می شود ، سلام خدا توأم با ثناء جمیل و ذکر خیر بندگانش در قرآن کریم ؛ کمتر سلامی به این گستردگی و وسعت درباره کسی دیده می شود ، به خصوص اینکه لفظ " العالمین" معنی وسیعی دارد که نه تنها همه انسانها ، بلکه عوالم فرشتگان و ملکوتیان را نیز در برمی گیرد.
نظامی گنجهای (گنجوی)، جمالالدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی متخلص به نظامی (زادهٔ ۵۳۵ در گنجه – درگذشتهٔ ۶۰۷-۶۱۲) شاعر و داستان سرای ایرانی، ایرانیتبار و پارسیگوی قرن ششم هجری (دوازدهم میلادی)، که بهعنوان پیشوای داستان سرایی در ادب فارسی شناخته شده است.
هفت پیکر یا بهرامنامه چهارمین منظومه نظامی از نظر ترتیب زمانی و یکی از دو شاهکار او ( با خسرو و شیرین ) از لحاظ کیفیت است. این دفتر را از جهت ساختار کلی و روال داستانی میتوان بر دو بخش متمایز تقسیم کرد:
یکی بخش اول و آخر کتابدرباره رویدادهای مربوط به بهرام پنجم ساسانی از بدو ولادت تا مرگ رازگونه او، که بر پایه روایتی تاریخ گونه است؛ و دیگری بخش میانی که مرکب از هفت حکایت یا اپیزود از زبان هفت همسر او و از زمره حکایات عبرت انگیزی است که دختران پادشاهان هفت اقلیم (مطابق تقسیم قدما) برای بهرام نقل میکنند.
این منظومه آمیزهای از جنبه حماسی و غنایی است، بدین معنی که بخش هفت گنبد تماما دارای روح غنایی و تخیل رمانتیک است ولی بخش تاریخی گونه، اگر چه سعی شاعر بر ترسیم چهرهای حماسی برای بهرام بوده، آمیزهای از جنبه حماسی و عناصر غنایی است.
در هفت پیکر زمین و آسمان و جلوههای جمال این دو با هم پیوند مییابد:
از یک سو هفت گنبد است ساخته بر زمین و هفت روز و هفت رنگ و هفت اقلیم و هفت عروس که جملگی زمینی است، و از سوی دیگر نظیره قرار دادن اینها با «هفت»های آسمانی (چون هفت سیاره و هفت فلک)، و واسطه این دو با همدیگر گنبدی است که چرخ زنان آهنگ عروج به گنبد دوار دارد.
هفت پیکر ستایش داد و رفق، و نکوهش ستم و بیراهی است.
در پایان نامه هفت پیکر حکیم درباره کتابمی فرماید: مصرعی زر و مصرعی از در تهی از دعوی و ز معنی پر تا بدانند کز ضمیر شگرف هر چه خواهم دراورم به دو حرف
روزی شاه عباس در اصفهان به خدمت عالم زمانه "شیخ بهائی" رسید پس از سلام و
احوالپرسی از شیخ پرسید: در برخورد با افراد اجتماع " اصالت ذاتیِ آنها
بهتر است یا تربیت خانوادگی شان؟
در زندگی نه هدفی دارم نه مسیری، نه منظوری و نه حتی معنایی.
اما شادم و این نشان می دهد که یک جای کار ایراد دارد!چارلز شولز
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بی سوادان قرن ۲۱ کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند و بنویسند ، بلکه
کسانی هستند که نمی توانند آموخته های کهنه را دور بریزند و دوباره
بیاموزند … الوین تافلر
می گویند شخصی از راهی می گذشت دید دو نفر گدا بر سر یک کوچه جلو دروازه خانه ای با یکدیگر گفتگو دارندو نزدیک است بینشان دعوا شود . آن شخص نزدیک شد و از یکی از آنها سئوال کرد : (( چرا با یکدیگر مشاجره و بگو و مگومی کنید ؟ )) یکی از گداها جواب داد : (( چون من اول می خواستم بروم در این خانه گدایی کنم ، این گدا جلو مرا گرفته و می گوید من اول باید بروم . بگو مگو ما برای همین است . )) آن شخص تا این حرف از دهن گدا شنید سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به دو نفر گدا اشاره کرد و گفت : (( گدا به گدا ، رحمت به خدا )) یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسه مردم روزی بخورد ، پس رحمت به خدا که به هر دوی آنها رزق می رساند .
گروه : علوم انساني رشته : زبان و ادبيات فارسي محل تولد : تهران تاريخ تولد : 1282 خلاصه : مجتبي مينوي متولد سال 1282 ه.ش است . دوران تحصيلات ابتدايي او در سامره و تهران ، تحصيلات متوسطه وي در دارالفنون و دار المعلمين مركزي ، و تحصيلات و مطالعات دانشگاهي و عالي او در كنيگز كالج ( لندن ) و مدرسه مطالعات آسيايي و آفريقايي دانشگاه لندن گذشت . خدمات اداري و تعليماتي مجتبي مينوي عبارت است از : سندنويسي در مجلس شوراي ملي ، عضويت دفتر فرهنگي سفارت ايران در پاريس و لندن ، رياست تعليمات عاليه وزارت فرهنگ ، رايزني فرهنگي سفارت ايران در تركيه ، استادي دانشگاه تهران . در زمينه ي اداره امور فرهنگي ، مينوي خدمات قابل توجه اي انجام داده و آثار با ارزشي از خود بجا نهاده است . او در سال 1355 ه.ش چشم از جهان فروبست و به ديارباقي شتافت . والدين و انساب : نام پدر استاد مينوي ، شيخ عيسي شريعتمداري ، مردي معمم و مؤدب و باريك اندام بود.
[ يحيي آريان پور ، از نيما تا روزگار ما ، تهران : انتشارات زوار ، ص179 ]