تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نفیر ققنوس و آدرس salati.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
نزار قبانی در سال ۱۹۲۳ درشهر دمشق پایتخت سوریه چشم به جهان گشود. دروس ابتدایی و مقطع دبیرستان رادر همین شهر گذراند. سپس در رشته حقوق دانشگاه دمشق مشغول به تحصیل شد وتوانست در سال ۱۹۴۵ مدرک کارشناسی خود را بگیرد. پس از اتمام تحصیلات، بهجای پرداختن به حرفه وکالت بر آن شد تا به هیات دیپلماتیک سفارت سوریه درقاهره بپیوندد و چند سالی در سفارتخانه کشورش در ترکیه، انگلیس، لبنان واسپانیا مشغول به کار بود. همزمان با انجام امور سیاسی به سرودن شعر نیزپرداخت تا جایی که در سال ۱۹۶۶ تصمیم گرفت میان سیاست و شعر یکی رابرگزیند پس جانب شعر را گرفت و از کلیه سمت های سیاسی اش استعفا داد. انتشار اولین دیوان شعر تحت عنوان «قالت لی سمراء» (سمرا به من گفت) بااستقبال گسترده مردم مواجه شد و او را به سرودن اشعار هرچه بیشتر تشویقکرد. نزار قبانی در شعرهای اولیه اش، با استادی تمام روحیات و خصوصیات زنرا وصف کرد که در میان خاص و عام به شاعر زن شهرت یافت...خود او چنین اعتراف می کند؛ «من از خانواده یی هستم که شغل آنها عاشقیاست. عشق با کودکان این خانواده زاده می شود، همان گونه که شیرینی با سیبمتولد می شود. وقتی به یازده سالگی می رسیم عاشق می شویم و در دوازدهسالگی دلتنگ می گردیم و در سیزده سالگی از نو عاشق می شویم و در چهاردهسالگی دلتنگ می گردیم و در چهارده سالگی دلگیر و دلتنگ. در خانواده ما هرطفلی در سن پانزده سالگی پیر است و در کار عاشقی صاحب طریقه یی.»
نزارقبانی تا قبل از شکست عرب ها در ژوئن ۱۹۶7 تنها اشعار عاشقانه می سرود امابعد از آن شکست بر آن شد تا وارد گردونه سیاست شود و با قلم خود در راهآزادی ملت فلسطین بکوشد. از این رو قصیده «یادداشتی بر دفتر شکست» را سرودکه در محافل ادبی و سیاسی جهان غرب غوغایی به راه انداخت. برخی سرودن اینشعر را به فال نیک گرفتند و آن را مقدمه یی برای سرودن هر چه بیشتر اشعارسیاسی او تلقی کردند اما برخی دیگر گفتند که شعر سیاسی برازنده شخصی چوناو نیست. به هر روی قبانی شاعری است که فلسطینی ها او را به عنوان زبانادبی خود می شناسند. قبانی در شعری که قدس را توصیف کرده، انسان را بهکوچه باغ های بیت المقدس می برد؛ در این زمانه تو را هر که بنگرد به غم نشسته خیابان ها و کوچه ها قدس شهر من شهر پرطراوت زیتون و آشتی... نزار در پی کشته شدن همسرش بلقیس در سال ۱۹۸۱ قصیده یی می سراید. اودر این قصیده لطیف ترین احساسات شاعرانه خویش را برای خواننده بیان می کندو کشته شدن همسرش را بهانه یی برای محکوم کردن فتنه ها و تفرقه های موجودبین عرب ها قرار می دهد. آنجایی که می گوید؛ «اگر آنان درخت زیتونی را ازربع قرن پیش آزاد کردند یا میوه لیمویی را بازگرداندند و پلیدی را ازتاریخ محو نمودند از قاتلان تو تشکر خواهم کرد ای بلقیس، اما آنان فلسطینرا ترک کردند تا آهویی را بکشند.» یا می گوید؛ شک داری که دلنشین ترین زن جهانی و مهم ترین؟ شک داری تمام کلیدهای جهان از آن من شد آن گاه که به تو دست یازیدم؟ شک داری جهان دگرگون شد به گاه گرفتن دستت و بزرگ ترین روز تاریخ و زیباترین خبر دنیا بود روز ورودت به قلبم؟ با کشته شدن بلقیس، نزار راهی سوئیس می شود. پس از چندی به فرانسه وسپس به لندن،... کتاب های شعری او یکیپس از دیگری در کشورهای عربی چاپ و خوانندگان با شور و ذوق زایدالوصفی اینکتاب ها را خریده و می خرند. شهرت نزار در سراسر جهان عرب زبانزد خاص وعام شده بود. او دیگر به سوریه تعلق نداشت، جهانی او را می طلبید. نزار درآوریل ۱۹۹۸ در لندن چشم از جهان فروبست
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولا (احزاب72) ما این امانت را بر آسمانها و زمین و كوهها عرضه داشتیم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود.
آیه مورد بحث حکایت از آن دارد كه خداى تعالى چیزی را به انسان به ودیعه سپرده، تا انسان آن را براى خدا حفظ كند و سالم و مستقیم نگه بدارد، و سپس به صاحبش یعنى خداى سبحان برگرداند.
ماهیت امانتی که به انسان سپرده شد
اما اینكه این امانت چیست؟ از جمله" لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ ..." بر مىآید كه امانت مذكور چیزى است كه نفاق و شرك و ایمان هر سه بر حمل آن امانت مترتب مىشود، در نتیجه حاملین آن امانت به سه طائفه تقسیم مىشوند، چون كیفیت حمل آنان مختلف است.
از این جا مىفهمیم كه ناگزیر امانت مذكور امرى است مربوط به دین حق، كه دارنده آن متصف به ایمان، و فاقد آن متصف به شرك، و آن كس كه ادعاى آن را مىكند، ولى در واقع فاقد آن است، متصف به نفاق مىشود.
احتمالات فراوانی در باب چیستی امانت الهی مطرح ساخته اند اما در این میان یک احتمال از سایرین قوی تر است و آن این است که مراد از امانت ولایت الهی می باشد.
ولایت الهی و کمال در راه حق امانت الهی است
ناگزیر از بین همه احتمالات یک احتمال باقى مىماند و آن این است كه مراد از امانت مزبور كمالى باشد كه از ناحیه تلبس و داشتن اعتقادات حق، و نیز تلبس به اعمال صالح، و سلوك طریقه كمال حاصل شود به اینكه از حضیض ماده به اوج اخلاص ارتقاء پیدا كند و خداوند انسان حامل آن امانت را براى خود خالص كند، این است آن احتمالى كه مىتواند مراد از امانت باشد، چون در این كمال هیچ موجودى نه آسمان، و نه زمین، و نه غیر آن دو، شریك انسان نیست.
از سویى دیگر چنین كسى تنها خدا متولى امور اوست، و جز ولایت الهى هیچ موجودى از آسمان و زمین در امور او دخالت ندارد، چون خدا او را براى خود خالص كرده.
پس مراد از امانت عبارت شد از ولایت الهى، و مراد از عرضه داشتن این ولایت بر آسمانها و زمین و سایر موجودات ، مقایسه این ولایت با وضع آنهاست.
جمله" إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ" معنایش این است كه: ما ولایت الهى و استكمال به حقایق دین حق را، چه علم به آن حقایق، و چه عمل بدانها را، بر آسمانها و زمین عرضه كردیم، و معناى عرضه كردن آن، این است كه ما یك یك موجودات را با آن سنجیدیم، و قیاس كردیم، هیچ یك استعداد پذیرفتن آن را نداشتند، به جز انسان
انسان و شایستگی این امانت الهی
اگر ولایت الهى را با وضع آسمانها و زمین مقایسه كنى، خواهى دید كه اینها تاب حمل آن را ندارند و تنها انسان مىتواند حامل آن باشد.
معناى امتناع آسمانها و زمین، و پذیرفتن و حمل آن به وسیله انسان این است كه در انسان استعداد و صلاحیت تلبس آن هست، ولى در آسمانها و زمین نیست. آسمانها و زمین و كوهها با اینكه از نظر حجم بسیار بزرگ، و از نظر سنگینى بسیار ثقیل و از نظر نیرو بسیار نیرومند هستند، لیكن با این حال استعداد آن را ندارند كه حامل ولایت الهى شوند و مراد از امتناعشان از حمل این امانت، همین نداشتن استعداد است.
امانت داری انسان و سه فرقه شدن او
انسان ظلوم و جهول نه از حمل امانت امتناع ورزید، و نه از سنگینى آن و خطر عظیمش به هراس افتاد، بلكه با همه سنگینى و خطرناكىاش قبولش كرد و این سبب شد كه انسان كه یك حقیقت و نوع است، به سه قسم منافق و مشرك و مۆمن منقسم شود و آسمان و زمین و كوهها داراى این سه قسم نباشند، بلكه همه مطیع و مۆمن باشند. پس جمله" إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ" معنایش این است كه: ما ولایت الهى و استكمال به حقایق دین حق را، چه علم به آن حقایق و چه عمل بدانها را، بر آسمانها و زمین عرضه كردیم، و معناى عرضه كردن آن، این است كه ما یك یك موجودات را با آن سنجیدیم و قیاس كردیم، هیچ یك استعداد پذیرفتن آن را نداشتند، به جز انسان.
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند
به این معنا زندگی انسان، باید در پرتو تکلیف و مسئولیت شکل بگیرد؛این همان چیزی است که انسان با اتکاء به استعداد و شایستگی خود و در پرتو «عقل» و «اراده» خویش می تواند به دوش بگیرد.
معناى امتناع آسمانها و زمین، و پذیرفتن و حمل آن به وسیله انسان این است كه در انسان استعداد و صلاحیت تلبس آن هست، ولى در آسمانها و زمین نیست
بسیاری از افراد به نام آزادی می خواهند خود را از قید و بند تکالیف و مسئولیت ها رها سازند. آدمی اگر بخواهد از قید تکالیف و وظایف، خود را آزاد و رها سازد باید بداند که پیش از آن بایستی از انسانیت استعفاء بدهد و جزو جمادات و یا گیاهان و حداقل جزو حیوانات در آید تا بتواند از آنچه لازمه انسانیت است ـ یعنی بر دوش کشیدن وظایف و تکالیف انسانی ـ خود را آزاد سازد.
شایسته است انسان خیانت و کوتاهی در حفظ این امانت الهی ننموده و با پایبندی و التزام به آن تکالیف، زمینه سعادت دنیوی و اخروی خویش را فراهم نماید.
در حدیث آمده هنگامی که وقت نماز فرا می رسید، لرزه بر اندام مولای متقیان علی علیه السلام می افتاد و می فرمودند:«وقت نماز است،نماز همان امانت الهی است که کوه ها و آسمان ها از تحمل آن سر باز زدند»
این امانت، همان ولایت الهی و کمال صفت عبودیت، تنها به علم به خداوند و عمل شایسته یعنی عدالت حاصل می شود اتصاف به این دو صفت یعنی علم و عدالت که می توان آن را در برابر نادانی و ستم قرار داد برای آن است که آدمی به خودی خود و مطابق سرشت خویش بسیار ستمگر و نادان است و بدین گونه حامل امانت الهی است.
حال ما در زندگی روزمره خودمان چقدر با عشق و علاقه این امانت الهی توجه کرده ایم و چقدر به مسئولیت وتکلیف خود پایبند بوده ایم؟! سبک زندگی اسلامی این را از ما می خواهد که به تکالیف و اوامر و نواهی خداوند پایبند باشیم تا امانت الهی را به بهترین وجه نگه داری کنیم و خیانت نکنیم.
«یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِیمِ * الَّذِی خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ *فِی أَیِّ صُورَةٍ مَّا شَاء رَكَّبَكَ » ؛ (سوره انفطار آیات 6و 7و 8) ؛ ای انسان ، چه چیزی تو را به پروردگار کریمت مغرور کرده ؟ پروردگاری که تو را آفریده و ساخته وپرداخته و تناسب داده است و به هر صورتی که خواسته ترکیب کرده ؟
گاهی اوقات از ما سۆالاتی می شود که در جا خشکمان می زند و برای پاسخ دادن به آن تمام وجودمان در گیر می شود؟
مثلاً دوست داری در چه حالتی بمیری؟
دوست داری کی بمیری؟
سۆال می پرسند اگر زیباترین ، ثروتمندترین و با نفوذترین آدم کره زمین بودی چه احساسی داشتی ؟
این سۆال ها را خیلی هایمان بی جواب می گذاریم و از جواب دادن طفره می رویم اما گاهی اوقات پرسشگر کسی است که نمی توانیم از جواب دادن طفره برویم ، باید جواب بدهیم اگر شده برای هر سۆالی ساعت ها فکر کنیم اما پاسخ دادن حتمی است .
مثل وقتی که خداوند متعال از ما یک سۆال بپرسد باید جواب بدهیم . هیچ راه فراری نیست اگر اینجا سرمان را در برف کنیم و نشنیده بگیریم و جواب ندهیم ، در آخرت خفتمان می کنند و جواب را خواهند گرفت .
سوره انفطار
یکی از سۆالاتی که خداوند متعال صریحاً می پرسد و ما موظفیم که جواب بدهیم این است که : «ای انسان، چه چیزی تو را به پروردگار کریمت مغرور کرده ؟ »
جداً چه چیز اینقدر ما را مغرور کرده که از بندگی کردن خداوند عار داریم ؟ چه چیز ؟
عده ای ثروت دارند ، شهرت دارند ، زیبایی دارند و به آن ها مغرورند ؛ می فرماید در مقابل خداوند کریم و بخشنده که هر چه دارید از او است و اگر او اراده کند لحظه ای دیگر ندارید چه چیز مغرورتان کرده ؟
بسیاری از ما هم که از دار دنیا چیز خاصی نداریم ، نه ثروتی نه قدرتی نه جمالی و نه هیچ چیز دیگری که بگوییم دلیل غرور مان این است، این سۆال را پاسخ دهیم ما چرا اینقدر مغروریم؟ ما به چه چیز مغروریم ؟
بنده با این سۆال که مواجه شدم ساعت ها فکر کردم ولی دریغ از یک جواب قانع کننده ، من به این نتیجه رسیدم که از بس که در درک مقام ربوبی خداوند متعال جاهلم به هیچ مغرورم و الا کسی که مقام پروردگار عالم را بشناسد که مغرور نمی شود حتی اگر زیباترین باشد ، می فهمد که جمال او نقشی است که خداوند بر صورت او زده است .
اگر ثروتی داشته باشد می فهمد که گنجینه های عرش دست خداوند است و او در مقابل پرودگار گدایی بیش نیست .
نظر شما در این مورد چیست؟
انسان به چه چیز مغرور است؟
به سابقه درخشانش ؟ به بندگی بی چون و چرایش ؟ یا ... شما بگویید
زندگی
قیصر امینپور در ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ در شهرستان دزفول در استان خوزستان به دنیا آمد. دوره راهنمایی ومتوسطه خود را دزفول گذراند ودر سال ۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد ولی پس از مدتی از این رشته انصراف داد
قیصر امینپور، در سال ۱۳۶۳ بار دیگر اما در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۷۶ از پایاننامه دکترای خود با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایاننامه در سال ۸۳ و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد.
او در سال ۱۳۵۸، از جمله شاعرانی بود که در شکلگیری و استمرار فعالیتهای واحد شعر حوزه هنری تا سال ۶۶ تأثیر گذار بود. وی طی این دوران مسئولیت صفحه شعر ِ هفتهنامه سروش را بر عهده داشت و اولین مجموعه شعر خود را در سال ۶۳ منتشر کرد. اولین مجموعه او «در کوچه آفتاب» دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن «تنفس صبح» تعدادی از غزلها و شعرهای سپید او را در بر میگرفت. امین پور هیچگاه اشعار فاقد وزن نسرود و در عین حال این نوع شعر را نیز هرگز رد نکرد.
دکتر قیصر امینپور، تدریس در دانشگاه را در سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین در سال ۶۸ موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. دکتر امینپور در سال ۸۲ بهعنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شد.وی در سال ۱۳۸۶ بر اثر بیماری کلیه و قلب دار فانی را وداع گفت.
آثار
از وی در زمینههایی چون شعر کودک و نثر ادبی، آثاری منتشر شدهاست که به آنها اشاره میکنیم:
طوفان در پرانتز (نثر ادبی، ۱۳۶۵)،
منظومه ظهر روز دهم (شعر نوجوان، ۱۳۶۵)،
مثل چشمه، مثل رود (شعر نوجوان، ۱۳۶۸)،
بیبال پریدن (نثر ادبی، ۱۳۷۰)
مجموعه شعر آینههای ناگهان (۱۳۷۲)،
به قول پرستو (شعر نوجوان، ۱۳۷۵).
گزینه اشعار (۱۳۷۸، مروارید)
مجموعه شعر گلها همـه آفتابگرداناند (۱۳۸۰، مروارید)،
دستور زبان عشق (۱۳۸۶، مروارید) اشاره کرد.
«دستور زبان عشق» آخرین دفتر شعر قیصر امین پور بود که تابستان ۱3۸۶ در تهران منتشر شد و بر اساس گزارشها، در کمتر از یک ماه به چاپ دوم رسید.
مرگ
وی پس از تصادفی در سال ۱۳۷۸ همواره از بیماریهای مختلف رنج میبرد و حتی دست کم دو عمل جراحی قلب و پیوند کلیه را پشت سر گذاشته بود و در نهایت حدود ساعت ۳ بامداد سهشنبه ۸ آبان ۱۳۸۶ در بیمارستان دی درگذشت. پیکر این شاعر در زادگاهش گتوند و در کنار مزار شهدای گمنام این شهرستان به خاک سپرده شد.
پس از مرگ وی میدان شهرداری منطقه ۲ واقع در محله سعادت آباد تهران به نام قیصر امین پور نامگذاری شد.
به نقل از ویکی پدیا
دشت گونه ها از باران دیدگان، متنعم می شوند آن گاه که دست نیاز، عنایت یار را بکاود و در قنوت عاکفین، قلب ها را به کریم بی نیاز، اهدا کنند.
در باغ اعتکاف و در صحن صفا و ساحت سپیده، اشک به امید عبور دلارام می افشانیم و هم آوا با معتکفان معراج، نام خجسته ی علی را ترنم می کنیم. شاکر و شادمان از آنیم که کعبه شکافت و عدالت، شکوفا شد. مباهات ماست که دیوار دل هایمان نیز بشکافد و ذره ای از آفتاب عنایت مولادر آن حلول کند. یاران! به شکرانه ی نزول عشق از سحاب رحمت، سر به آستان دوست سایید و اجلال امیر حماسه به محفل خاکیان، خوش آمد گویید. شکرا که آفتاب فتوّت از افق کعبه دمید و شبنم شرافت بر گلبرگ هستی نشست. همراز نبوت، آغوش احمد می کاود و محراب مسجد کوفه را. از کعبه تا بیت المعمور را با قلب شیعیان آذین بسته اند. ولایت کل آمد و کل ولایت ظهور کرد. مولای ما با ولادت خویش کربلا را به ارمغان آورد و سمند حماسه را راهی میدان خلوص و مجاهدت نمود. شعف را به شیعه بخشید و گل تبسم را به رسول یار و فخر آفرینش اهدا کرد. بدر سخاوت تابید. هستی، دوباره بهار را تجربه کرد و بر شانه های خسته زمین، همای سعادت نشست و سایه ی سبز عدالت بر کویر تفتیده ی تاریخ، گسترده شد. جغرافیای مودت و محبت، ترسیم گردید. صدف بیت الله الحرام، رخشا ن ترین گوهر کائنات را به خلقت عطا نمود. نکهت گل از مکه وزید و صاحب ذوالفقار، با وقار آمد. ساقی عطشناکان قسط با ساغر طهور معدلت، پای در حلقه دلخستگان نهاد و نوید سپیده ی وصل، انتشار یافت. دیده بگشایید که خورشید از خانه ی یار برآمد و بر آسمان و اهل زمین تابید. دل به شکوفه های امید بیارایید که امیر عدل و عاطفه، خرامان به مسند احسان و عنایت دلدار آمد. یاور رسول، جان مصطفی، بشارت بهشت و نسیم احسان عرش و ولایت مطلق و آیت کرامت نازل شد. گرده ی روزگار، بار اندوه بر زمین نهاد و باغ بلیغ احساس، سرشار از عطر نرگس و یاس به تماشای دست افشانی گل ها و غزلخوانی عندلیبان نشست. شبنم شوق بر رخسار نسترن چکید و باران ستاره، ساحت صبح را مصفا نمود و کرانه ی نور را امواج دریای سُرور، سرشار از نمناکی طراوات کرد. حُسن یوسف و اعجاز مسیح و بیضای کلیم و سطوت خلیل و رحمت احمد، جلوه ی مکرر یافت. ای عاشقان و مستغفران در اسحار و معتکفان درگاه یار! سجاده ی سپاس بگسترانید و نماز نیاز ادا کنید و یا علی گویان به استقبال بهار ایمان بیایید و بذر رجاء در مزرع سبز رجب بیفشانید و با مقیمان مقام قدس، همنوا شوید و دل در دست مهرآگین مولا به ودیعت سپارید، که آنک صلای سرخوشان باده پرست است فنای در فتوت حیدر و بقا بر ولای ساقی کوثر. چه خجسته صباحی است زادروز رادمرد میدان عباد؛ آنگاه که از آسمان، فلق می بارد و از هور، سپیده می تراود. امروز در پیاله ی لاله به ناز، نور ناب می ریزند. غنچه ی دل به عشوه با شبنم شوق، رخسار می آراید. از بزم باده نوشان، آوای دف و نوای شعف می آید. خلوت گزیدگان ملکوت را ببین که چه عاشقانه غزلخوانی کنند. تمامت نور عرش را به یکباره به اهل خاک عطا کرده اند. امروز، آیینه دار فضائل احمد و وارث خصائل انبیاء آمد. امیر غدیر و مولای خداجویان، چونان آیات عشق بر کعبه نازل شد. توحید و ولایت و نور در خانه ی یار به هم برآمدند و به زیارت علی نایل شدند. کعبه، گلدان زیباترین یاس هستی گردید. بهار در گستره ی زمین و آیینه در عرصه ی آسمان گسترد. سپاه سپیده، طلوع طلعت مهر را به نظاره نشست. یا علی! به رواق دیدگان شیعه خوش آمدی! ذوالفقار تو آیه ی عدالت بود و عدالتت سوره ی سعادت. جهاد و عزت و قسط ، آستانبوس سرای پاکت بودند. شهادت، مشتاق تو بود و شجاعت، خاضع درگاهت. بهشت شیعه، خال گونه ی توست یا ابوتراب! تمامی شب های قدر عاشقان، فدای لیلة المبیت تو باد. چشمان سیاه تو لیلة القدر است و ابرویت محراب مستغفرین. دل های ما در سُرور میلادت از شوق، بسان کعبه شکافت و شکوفه ی امیدمان شکفت. یا اباالحسن! سوگند به خاک قدومت که تا قیام قائم آل طه، خاکسار آستان ولایتیم و بر پیمان الهی خویش، پایدار. سلام ساکنان مسکن صدق و ارادت پاک دلدادگان، نثار مقدم قدسی تو باد. سلام شیعه بر قسیم نار و نور، سالار حماسه و حضور، امام شکیبا و شکور. سلام بر مولد و میلادت، سلام بر مشهد و معراجت. ای مولای موحدان و امیر ایمانیان و مقتدای مجاهدان! این کلام عرشی شیعه است که با ولادت با جلالت تو می گوید: « فزت و رب الکعبه».
؛ این روزها دگرگونی های جهان شبه هایی را برانگیخته است که دجال در آینده ای نزدیک ظهور خواهد یافت.
حضرت امام علی علیه السلام فرمودند:دجال (صائد بن الصید) می باشد از اصفهان و از دهی که بیهودیه نام دارد خروج می کند (بحارالانوار ج۱۳ / ص۴۸۲).
***دجال خطرناک ترین دشمن اسلام است و تاریخ ادیان تا کنون چنین دشمنی به خود ندیده است.
**/دجال ازنظر لغوی به معنای دروغگو، حیلت باز و مکرورز می باشد.
براساس احادیث و روایات دجال در غروب همان روزی که صیحه آسمانی جبرئیل بلند می شود و می گوید حق با علی و اولاد علی است با صدای بلند فریاد می زند بطوریکه همه جن و انس صدای او را می شنوند و می گوید، ای دوستان من به سوی من آیید که من همان کسی هستم که شما را خلق کردم منم آن پروردگار شما و بر همه امور قادر و توانا هستم و همین امر باعث می شود گروهی در شک و تردید گرفتار شوند (بحارالانوار ج۱۳ / ص۴۸۳). گفته شده اکثر پیروان دجال از طایفه یهود و زنان و اعراب تشکیل می شود (بحارالانوار ج۱۳ / ص۴۸۵).
**/ شیعه معتقد است که دجال یک شخصیت حقیقی و یهودی می باشد که پیروان او ناصبی هستند. اهل سنت می گویددجالآمده است و اکنون در مصر زندگی می کند و اسمش (عبدا…ابن ساعد) می باشد. در بحارالانوار آمده که در شهر شام بالای تلی بنام تل افیق در حالی که سه ساعت از روز جمعه گذشته دجال به دست کسی که مسیح بن مریم پشت سرش نماز می گذارد کشته می شود و در روایتی دیگر این است که دجال در کوه دخان به دست حضرت عیسی(ع) کشته می شود (بحارالانوار ج۱۳ / ص۴۸۱،۴۸۲).
برخی مفسرین بر این عقیده اند که دجال یک شخصیت معین نبوده بلکه یک جریان فرهنگی- اقتصادی- سیاسی ضد توحید و دین می باشد که تمدن غرب بابدست آوردن فن آوری صنعتی و پیشرفت در زمینه های فیزیک فضایی و بیوشیمی و شاخه های دیگر علم، اذهان سطحی نگر وساده اندیش بشر را مسحور و مرعوب خود ساخته و بر شدت آن می افزاید.
غرب با استفاده از رسانه ها و شبکه های عظیم (صوتی – تصویری – مطبوعاتی) شروع به ترویج فساد با پخش موسیقی های شیطانی از شیطان پرستهایی که اکنون درآمریکا و دیگر نقاط جهان زندگی می کنند و با نشان دادن این موضوع که مسلمانان انسانهایی هستند که عاشق خونریزی و تروریسم هستند و غیره خود را منجی و نجات دهنده بشر معرفی می کنند و با تزریق اینگونه افکار به تمامی جوامع بشری ظهور دجال را اثبات کرده اند.
**/اما در مورد زمان خروج دجال، علی(ع) فرموده اند:دجال زمانیخروج می کند که اتفاقات زیر رخ دهد (بحارالانوار ج۵۲/ ص۱۹۳).
مردم نماز را ترک کنند. امانتها ضایع می گردد. دروغ گفتن حلال می گردد. ربا یکی از کارهای عادی و معمولی مردم می گردد. رشوه خواری. ساختن ساختمانهای محکم. فروختن دین به دنیا. کم عقلان برسرکار می آیند. زنان در کارهای سیاسی اجتماعی مورد مشورت قرار می گیرند. قطع صله ارحام می کنند و ازخویشاوندان فاصله می گیرند. درکارهای زندگی ازهوی و هوس پیروی می کنند. در کشتار و خونریزی بی باک و جسور می گردند. بردباری و حلم را به حساب ضعف و ناتوانی می گذارند. ظلم و زورگویی را مایه فخرخود قرار می دهند. حاکمان آن زمان فاسقان و گنهکاران اند. وزیران دولتها از ستمکارانند. خیانتکاران زیاد می شوند. قاریان قرآن افراد فاسق اند. شهادت دادن به زور صورت می گیرد. گناه علنی شده و حیا ازمیان مردم برداشته می شود.
بهتان زدن درمیان مردم رایج می گردد. سرکشی و طغیان علنی می گردد. قرآن را با چاپهای زرین و جلدهای زرکوب در اختیار مردم قرار می دهند. نسبت به مسجد فقط به زیبایی آن می اندیشند و به آن می پردازند. مناره های مساجد را مرتفع می کنند. کافران، انسانهای دور از خدا و افراد شرور در جامعه محترم می شوند. مردم در راه باطل کوشش می کنند. مردم در پی هواهای نفسانی به دنبال راه های تازه می گردند. پیمان شکنی رایج می گردد. زنان همراه مردان از روی حرص و طمع در تجارت شرکت می کنند. صدای افراد فاسق مورد قبول مردم واقع می گردد. اراذل قوم برآن گروه رئیس می گردند. مردم از افراد شرور و بدکاران می ترسند.
دروغگویان پیوسته در مجامع مورد تائید قرار می گیرند. خیانتکاران بعنوان امین مردم قرار می گیرند. هنرپیشه های آوازه خوان تربیت می شوند. مردم گذشتگان خود را مورد لعنت قرار می دهند. زنها بر زینها سوار می شوند. مردان به زنان و زنان به مردان شباهت می رسانند. بدون آنکه از شخصی شهادت بخواهند شهادت می دهد. احکام و علوم دین را تنها برای دنیا می آموزند.
فلسفه زیبای آیین های خود را بدانیم چرا که همین آیین ها به جامعه سربلندی و به مردم سرزندگی می دهند...
آیین ها و برگزاری آنها برخاسته از باورها، فرهنگ، تاریخ، مکتب، شیوه زندگی، شرایط جغرافیایی، اسطوره ها و نیز نشان از خواست و آرزوهای خفته مردم هر سرزمین است.
فلسفه زیبای آیین های خود را بدانیم چرا که همین آیین ها به جامعه سربلندی و به مردم سرزندگی می دهند.
هفت سین نوروز یک سنت کهن پارسی است. این سنت از زمان باستان تا امروز همچنان جایگاه ویژه خود را نزد پارسیان حفظ کرده است. این سنت کهن دارای معانی ویژه و نیز نشانی از رمز و رازهای هوشمندانه زندگی نیاکان ماست.
متاسفانه، سالهاست که تماشاگر دخل و تصرف های نادرست و بی معنا یا به نوعی تحریف این سنت باستانی بوده و هستیم.در همین اندیشه، کوشیدم با راز گشایی کوتاه از معانی هفت سین نوروزی، حقیقت هفت سین نوروزی را یاد آور شوم.
هفت سین از هفت محصول زمینی گزینه می شود تا از نعمتهای که خداوند به انسان بخشیده است، سپاسگزاری شود.هفت سین نوروزی آئین پارسی است. (نه چینی، هندی، عربی، روسی و….)
گزینه های هفت سین باید دارای پنج ویژگی باشد:
۱٫ نام آنها پارسی باشد.
۲٫ با واژه ” سین” آغاز شوند.
۳٫ دارای ریشه گیاهی باشند.
۴٫ خوردنی باشند
۵٫ نام آنها از واژه های ترکیبی (مانند سبزی پلو، سیر ترشی و …) ساخته نشده باشند.
با توجه به نکات بالا : خوان هفت سین پارسی با سیب، سیر، سماک(سماق به عبارتی سماغ)، سرکه، سمنو، سبزی یا سبزه (“سبزی خوردنی”، چراکه سبز کردن میلیون ها تن گندم یا دیگر حبوبات و بیرون ریختن آن کمی دور از اندیشه مردمان ایران زمین است) چیده می شود.
پس می توان گفت:
گذاردن سنبل، سکه و سماور که نه خوراکی هستند و نه پارسی، هیچ حقیقت هفت سینی ندارند. و نیز گزینه هایی چون؛ سوزن، سنجاق، ساعت و…
ماهی قرمز نیز که سمبل عید کشور چین و چینی هاست که به خوان هفت سین نوروزی ایرانی ها وارد شده است. غافل از اینکه در عید چینی ها ماهی قرمز را رها می کنند تا زندگی جریان یابد ولی ما ماهی قرمز را اسیر تنگ بلورین کرده و تا رسیدن مرگ آنها نگهداری می کنیم.
در صورتیکه، در هفت سین پارسی انار به نشانه باروری و عشق و یا سیب سرخ درون ظرف آب پاک و زلال رها می شود تا عشق و باروری همچنان پاینده بماند.با کمی اندیشه پیرامون آنچه گفته شد، خواهید دید که در بیست میلیون واژه های پارسی شما نمی توانید انتخاب هشتمی برای خوان هفت “سین” نوروزی پیدا کنید، که دارای این پنج ویژگی باشد.
چرا “هفت”؟
عدد هفت در زبان باستانی به نام ” امرداد” است. امرداد معنای جاو دانگی و بی مرگی نام داشت و از آنجائی که این عدد معنای زیبای زندگی و جاودانگی را می داد هفت واژه را به نشانه آن گزینه کرده و بر خوان نوروزی می چینند.
به روایتِی هفت “سین”، نشانه هفت دانه گیاهی است که می توان با آن سبزه نوروز را تهیه کرد: جو، ماش، عدس، ارزن، لوبیا، نخود و گندم.
زمان پارسیانِ کهن، مردم از هر هفت دانه، سبزه می پروراندند (۱۰ روز قبل از نوروز) و ظروفِ آنرا بر سر درِ خانه های خود می گذاشتند و هر کدام بیشتر و بهتر سبز می شد، نشانه پر ثمریِ آن محصول برای کاشت در آن سال بود.
هفت در میان اعداد از اهمیت و ارزش خاصی برخوردار است. هفت برای ایران و ایرانیان باستان مقدس بود و از آن برای مفاهیم مثبت، خوش یمنی و فال نیک استفاده می شد.
مانند؛ هفت رنگ رنگین کمان، دوران کودکی ۷ سال است، هفت خان رستم در شاهنامه، هفت آسمان، هفت اقلیم، هفت روز هفته، هفت فرشته، هفت شهر عشق در عرفان، هفت پیکر و…
چرا “سین”؟
بنا به روایتی هفت “سین” نخستین بار هفت “شین” بود. گزینه های هفت ”شین”،از شهد (شیره درختان)، شیر، شراب، شکر، شمع، شمشاد و شابه (میوه خصوصا سیب) بود.اما بعد از حضور اسلام بعلت ممنوعیت مصرف شراب این هفت “شین” تبدیل به هفت “سین” شد.
به روایتی” سین”، واژه اول نام هفت فرشته باستانی پارسی است. همه آنها دارای ویژگی های خاص و نیکو بودند.
نمادهای هفت سین :
سیر:نماد اهورا مزدا است
سماک یا سماغ: فرشته بهمن نماد باران است
سمنو:فرشته شهریور نماد خواربار است
سرکه: فرشته امرداد نماد جاودانگی است
سنجد:فرشته خورداد نماد دلبستگی است
سیب:فرشته زن، نماد باروری و پرستاری است
سبزی یا سبزه:فرشته اردیبهشت و نماد آبهای پاک و بیکران است
شعر نمادین یا سمبولیک از جریانهای مهم شعر معاصر است. به نظر بسیاری از منتقدان و نظریهپردازان، از عوامل گرایش شاعران معاصر به شعر نمادین و سمبولیک تغییر فضای سیاسی و اجتماعی جامعه و اختناق و خفقان شدید نظام مستبد حاکم بر آن است. افزون بر این دیدگاه، میتوان به عوامل دیگری چون آشنایی شاعران با جریانهای شعری غرب و مکتب سمبولیسم، تغییر دیدگاه و نگرش شاعران به جهان هستی و جامعه و محیط، آفرینش ابهام هنری، و عمقبخشیدن به شعر اشاره کرد. درواقع، از هدفهای کاربرد نماد یا سمبل در شعر شاعران معاصر، مثل نیما، اخوان، و شاملو، خلق بافتی مبهم و شعری عمیق، تأثیر در مخاطب و شرکتدادن او در آفرینش معنای شعر، حرکت شعر از حالت تکمعنایی بهسوی چندمعنایی، و واداشتن خواننده و مخاطب به درنگ و تأمل در معنا و مفهوم شعر است.
اربعین حسینی، جویبار همیشه جاری عاشورا، روز شهادت حماسه سازان و اربعین، روز زیارت مرقد عاشورا سازان است. عاشورا، خروش خون حسین(ع) است و اربعین، پژواک این فریاد ظلم شکن است.
عاشورا و اربعین، نقطه ابتدا و انتهای عشق نیست؛ بلکه چله عارفانه تشیع سرخ علوی است.
عاشورا تا اربعین، نقطه اوج عشق حسینی است و در این چهل روز، حسین(ع) تنها سخن محافل است تا در طول عمر انسان، بهانه بیداری و ظلمستیزی باشد.
عاشورا، زمانه خون و ایثار است و اربعین، بهانه تبلیغ و پیمان. در عاشورا، حسین(ع) با تاریخْ سخن گفت و در اربعین، تاریخ پای درس حسین(ع) نشست.
عاشورا روز کشت "خون خدا" در کویر جامعه ظلمزده است و اربعین، آغاز برداشت نخستین ثمره آن.
آری، اربعینْ فرصتی برای اعلام همبستگی با عاشوراست. هر اربعین حسینی، قاصد حماسه ای ماندگار، پیامدار استعلای ایمان، نشانهای از شکوه عشق، و برگ همیشه سبزی بر درخت هماره سرخ شهادت است.
اربعین یک واژه نیست؛ کتابی قطور و پرماجراست. کتابی که گذر زمان و حادثههای زمین، هرگز نمیتواند نوشتههای آن را محو کند و البته کهنگی در آن راه ندارد.
اربعین، هنرنامه مصوّر آرمان گرایی و حق یاوری است. اربعین، نشانهای بر اعتلای دین و بالندگی زمزمههای دعا و تلاوت قرآن در شب عاشورای حسینی است.ر
اربعین، صدای عدالت و صداقت، و شاخههای درخت آزادگی است که از خاک کربلا روییده و تا ژرفای روزها و روزگاران ریشه دوانیده است.
اربعین، جویبار همیشه جاری و سرخ تاریخ، و جوشش چشمههای خون خداوند از چهار سوی عالَم است
آداب شب یلدا در طول زمان تغییر نکرده و ایرانیان در این شب، باقیمانده میوههایی را که انبار کرده اند و خشکبار و تنقلات میخورند.
همچنین دور هم گرد هیزم افروخته و بخاری روشن مینشینند تا سپیده دم بشارت شکست تاریکی و ظلمت و آمدن روشنایی و گرمی (در ایران باستان، از میان نرفتن و زنده بودن خورشید که بدون آن حیات نخواهد بود) را بدهد، زیرا که به زعم آنان در این شب، تاریکی و سیاهی در اوج خود است.
واژه یلدا، از دوران ساسانیان که متمایل به به کارگیری خط (الفبای از راست به چپ) سریانی شده بودند به کار رفته است.
یلدا- همان میلاد به معنای زایش- زاد روز یا تولد است که از آن زبان سامی وارد پارسی شده است. باید دانست که هنوز در بسیاری از نقاط ایران مخصوصاً در جنوب و جنوب خاوری برای نامیدن بلندترین شب سال، به جای شب یلدا از واژه مرکب شب چله استفاده می شود.
خور روز (دی گان)- یکم دی ماه- در ایران باستان در عین حال روز برابری انسان ها بود. در این روز همگان از جمله شاه لباس ساده می پوشیدند تا یکسان به نظر آیند و کسی حق دستور دادن به دیگری را نداشت و کارها داوطلبانه انجام می گرفت، نه تحت امر.
در این روز جنگ کردن و خونریزی، حتی کشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود. این موضوع را نیروهای متخاصم ایرانیان میدانستند و در جبهه ها رعایت می کردند و خونریزی موقتاً قطع می شد و بسیار دیده شده که همین قطع موقت جنگ، به صلح طولانی و صفا انجامیده بود.
ایرانیان نزدیک به چند هزار سال است که شب یلدا آخرین شب پاییز را که درازترین و تاریکترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار میمانند و در کنار یکدیگر خود را سرگرم میدارند تا اندوه غیبت خورشید و تاریکی و سردی روحیهٔ آنان را تضعیف نکند و با به روشنایی گراییدن آسمان به رخت خواب روند و لختی بیاسایند.
در آیین کهن، بنابر یک سنت دیرینه آیین مهر شاهان ایرانی در روز اول دیماه تاج و تخت شاهی را بر زمین میگذاشتند و با جامهای سپید به صحرا میرفتند و بر فرشی سپید مینشستند.
دربانها و نگهبانان کاخ شاهی و همهٔ بردهها و خدمتکاران در سطح شهر آزاد شده و بهسان دیگران زندگی میکردند. رئیس و مرئوس، پادشاه و مردم عادی همگی یکسان بودند.
عید قربان ریشه در دوران قبل از تاریخ بشر دارد. انسانهای اولیه برای به دست آوردن ترحم خدایان دست به قربانی کردن حیوانات و انسانها میزدند.
اسلام
در روایات مختلف دین اسلام آمدهاست که پیامبر بزرگ الهی حضرت ابراهیم (ع) در سن بالا دارای فرزندی شد که او را اسماعیل نام نهاد و برایش بسیار عزیز و گرامی بود. اما مدتها بعد، هنگامی که اسماعیل به سنین نوجوانی رسیده بود، فرمان الهی چندین بار در خواب به ابراهیم نازل شد و بدون ذکر هیچ دلیلی به او دستور داده شد تا اسماعیل را قربانی کند.
او پس از کشمکشهای فراوان درونی، در نهایت با موافقت خالصانه فرزندش، به محل مورد نظر میروند و ابراهیم آماده سر بریدن فرزند محبوب خود میشود. اما به هنگام انجام قربانی اسماعیل خداوند که او را سربلند در امتحان مییابد، گوسفندی را برای انجام ذبح به نزد ابراهیم میفرستد.
این ایثار و عشق پیامبر به انجام فرمان خدا، فریضهای برای حجاج میگردد تا در این روز قربانی کنند و از این طریق برای یتیمان و تهیدستان خوراکی فراهم سازند. دراین روز همچنین مستحب است که نماز عید قربان برپا گردد. نماز عید قربان باید در فاصله زمانی طلوع آفتاب روز عید تا ظهر خوانده شود و شامل دو رکعت است.
کرپنها، همان روحانیان دین «مهر» بودهاند و به دلیل قربانی کردن «گاو» از سوی ایشان، واژهٔ «قربانی» نیز از همینان برگرفته شده البته برخی معتقدند بدلیل اینکه این عمل برای رضای خدا و نزدیکی به خدا "قربتا الی الله" انجام میشود این عید را عید قربان مینامند.
در ایران
در تهران نماز عید قربان در مصلی تهران اقامه میشود.[۲]
در هند
جشنوارههای مختلف در تقویم اسلام وجود دارد. اما بکرید (بکری عید) یا عیدالضحی یکی از عیدهای مشهور در میان مسلمانان سراسر جهان است.
اینروز، روز قربانی، برای مسلمانان است. مسلمانان در هند معمولاً بز را قربانی میکنند، به همین دلیل است که در اردو (زبان مسلمانان هند و پاکستان) به عنوان بخر Bakhr یا بکری bakri عید شناخته میشود. این عید در اسلام برای جشن گرفتن ایمان محکم برای جانسپاری است.
این عید همزمان با انجام مناسک حج در مکه هستند و مردم دیگر در مساجد نماز میخوانند. گوشت قربانی پس از مراسم در میان دوستان و اعضای خانواده توزیع میگردد. خوراکهای مخصوص و شیرینی به مناسبت عید آماده میشود. این مراسم از عید قربان شروع میشود، از دهم تا روز دوازدهم ماه ذیالحجه. مردم در روز عید لباسهای جدید میپوشند، نماز میخوانند، و به دیدار یکدیگر برای تبادل سلام و تبریک میروند. دعاهای ویژهای برای این سه روز وجود دارد که نماز عید بخشی از این مراسم هست.
بر اساس باورهای دینی، مبادله و توزیع گوشت حیوانات قربانی شده به عنوان برکت در نظر گرفته شدهاست. و بنابراین مردم بعد از نماز، به دوستان، همسایگان، بستگان و افراد فقیر گوشت قربانی میدهند. با این حال، خانواده بخش کوچکی از گوشت را برای خود به عنوان تبرک نگه میدارد.
تبریک به یک دیگر با گرمترین آرزوها و آماده کردن غذاهای ویژه سنتی به عنوان بخشی از این جشن بزرگ در نظر گرفته شدهاست. با این حال، در زمان معاصر، روند ارسال اس ام اس یا پیام بکرید به خاطر خصوصات جذابش و سرعتی که دارد، موفق عمل کرده. جدا از گفتن بکرید مبارک، همچنین میتوان اهمیت عید را با اس ام اسهای دوست داشتنی اعلام کرد.
ادارات دولتی ملی، ایالتی و محلی، ادارات پست و بانکها در عید قربان بسته هستند. فروشگاههای اسلامی، کسب و کار و دیگر سازمانها ممکن است بسته بوده و یا ساعات کاهش یابد. کسانی که مایل به استفاده از حمل و نقل عمومی در این روز هستند، ممکن است برای اطلاع از جدول زمانی، نیاز به تماس با مقامات حمل و نقل محلی داشته باشند.[۳]
آرامگاه حافظ در باغ مصلای شیراز، هر ساله در روز 20 مهر و همزمان با بزرگداشت حافظ، میزبان دوستداران فرهنگ، هنر و شعر ایرانی است. بنایی که با معماری خاص و زیبای خود، یادگار معماری درخشان ایرانی در دورهی زندیه و تلفیقی از هنرهای بینظیر تجسمی است.
آرامگاه حافظ شیرازی، غزلسرای معروف ایرانی، به عنوان بخشی از مجموعهی "حافظیه"، هر ساله در روز بزرگداشت این شاعر میزبان علاقهمندان این شاعر و هنر ایرانزمین است.
این آرامگاه یکی از زیباترین بناهایی است که به دلیل معماری خاص خود، توجه بسیاری را به خود جلب میکند. بنایی که از آغاز تا امروز، در دورههای مختلف تغییرات بسیاری کرده تا به شکل کنونی درآید.
تاریخچهی ساخت و مرمت آرامگاه حافظ
65 سال از درگذشت حافظ میگذشت که اولین عمارت گنبدی شکل، توسط وزیر میرزا ابوالقاسم گورکانی، حاکم فارس، بر فراز مقبرهی حافظ ساخته شد. این عمارت در طول سالها و با عوض شدن حکومتها، بارها مورد مرمت و بازسازی قرار گرفت. شاهعباس صفوی، نادرشاه افشار و کریمخان زند از حاکمانی بودند که مقبرهی حافظ در زمان حکومتشان بازسازی شد.
کریمخان زند اولین کسی بود که دستور داد بر روی قبر حافظ، سنگی مرمرین قرار دهند. در روی این سنگ، دو بیت از غزلهای خود حافظ توسط حاجیآقاسی بیکافشار، نستعلیقنویس آذربایجانی نوشته شد.
آنچه که امروز به عنوان آرامگاه حافظ در شیراز وجود دارد، بنای ساخته شده در سال 1314 شمسی است. در آن سال علیاصغر حکمت، وزیر فرهنگ وقت با همکاری علی ریاضی، رییس فرهنگ استان فارس و با نظارت علی سامی، محقق، باستانشناس و استاد دانشگاه، طرحی را که آندره گدار، ایرانشناس و معمار فرانسوی پیشنهاد کرده بود، روی آرامگاه حافظ پیاده کردند. در ساخت این آرامگاه از معماری دورهی زندیه الهام گرفته شده است.
حافظیه
کار اتمام بنای آرامگاه در سال 1317 به پایان رسید. در این بنا که از ذوق و هنر هنرمندان ایرانی بهرهی بسیار برده است، از کاشیکاریهای معرق در سطح زیرین گنبد استفاده شده است. همچنین در خود سازهی گنبد از رنگهای مختلف عرفانی مانند آبی فیروزهای (نماد بهشت)، سرخ ارغوانی (نماد شرابازلی)، سیاه و سفید (نماد شب و روز) و قهوهای سوخته (نماد خاک) بهره گرفته شده است.
سنگ مزار حافظ تلفیقی از چند هنر تجسمی است. در این بنا معماری، خوشنویسی، کاشیکاری و حکاکی به طرز زیبایی در کنار هم قرار گرفتهاند.
طراح بنای آرامگاه حافظ کیست؟
آندره گدار (André Godard)، معمار فرانسوی و طراح آرامگاه حافظ، در سال 1881 در فرانسه متولد شد. او پس از فارغالحصیلی در دانشکدهی هنرهای زیبای پاریس در رشتهی معماری و باستانشناسی، به معماری شرق و به خصوص ایران علاقهمند شد و تحقیقات خود را در این زمینه پیگیری کرد.
آندره گدار سهم زیادی در معماریهای معروف و زیبای ایران دارد. علاوه بر طراحی آرامگاه حافظ، طراحی و سرپرستی موزهی ایران باستان، سعدی در شیراز، طرح ساختمان کتابخانهی ملی ایران و ساختمان سهگوش و قدیمی دانشگاه جندیشاپور اهواز از مهمترین طراحیهای این معمار در ایران به شمار میروند.
آندره گدار
این باستانشناس در زمان جنگ جهانی دوم که فرانسه به اشغال آلمان درآمده بود، به عنوان نمایندهی کمیتهی ملی فرانسه در ایران برگزیده شد. او در سالهای حضورش در ایران به شدت به آثار تاریخی و معماری ایران علاقهمند شد و با همکاری همسرش، در هشت جزوه این آثار را به طور تفصیلی به زبان فرانسه برای استفادهی محققان و پژوهشگران غربی معرفی و تدوین کرد.
علاقه به ایران و معماری شرق باعث شد این باستانشناس در سال 1928 به استخدام دولت ایران دربیاید و در ساختمان موزهی ایران باستان و موزهی دانشگاه تهران، مشغول به فعالیت شود. او در دورهای که مدیریت ادارهی باستانشناسی ایران را برعهده داشت، موفق شد آثار تاریخی بسیاری را از مناطق مختلف جمعآوری و ترمیم و فهرستی از آثار ملی ایرانی را تنظیم کند. سه تپهی تاریخی "سلیمانتپه"، "زیرز" و "مازیر" از نخستین آثار ملی ایران بودند که توسط این معمار فرانسوی در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیدند.
او در طول اقامتش در ایران فعالیتهای بسیاری را در زمینهی معماری و باستانشناسی انجام داد. انتشار نشریهی باستانشناسی، ریاست و استادی در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران و تعمیر مسجد جامع شیراز، مسجد شاه اصفهان و مسجد شیخلطفالله از جملهی این فعالیتها هستند.
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان مهر بیفزای ای نگار مهر چهر مهربان
مهرگان را شاید بتوان بزرگترین و ژرفترین دستاورد فرهنگی ایرانیان باستان دانست. گرچه این جشن امروزه آنطور که باید در میان ایرانیان جایگاهی ندارد و در برابر نوروز بسیار مهجور است، اما در محافل تاریخی و در میان فرهنگ شناسان از اهمیت ویژهای برخوردار است. صدها محقق و دانشمند از سراسر جهان با نوشتن هزاران مقاله، کتاب و رساله تحقیقی به آن پرداخته اند.
به جرأت میتوان گفت که تا کنون در مورد هیچ موضوع فرهنگی ایرانی به اندازه مهرگان تحقیق نشده، اما آنچه امروز از جامعه ایران و ایرانیان سراسر جهان میبینیم فراموشی و عدم آگاهی از این میراث کهن فرهنگی است. مهرگان را میتوان از زوایای مختلف بررسی کرد که در این مقاله میکوشیم پارهای از ویژگیهای طبیعی، اسطورهای و دینی این جشن را مورد کنکاش قرار دهیم.
در روزگار هخامنشیان ایرانیان ساکن جنوب غربی فلات ایران، سال را به دو فصل تقسیم میکردند. زمستان بزرگ و تابستان بزرگ. در این راستا روز اول مهر که همزمان بود با آغاز پائیز و پایان فصل برداشت محصولات کشاورزی، مهرگان نامیده میشد. امروزه جشن خرمن که نشانی از این سنت کهن ایرانی است هنوز در گوشه و کنار دنیا دیده میشود، که از آن جمله میتوان جشن خرمن در آلمان را مثال آورد. این جشن همراه با پایان برداشت محصول، همراه با نوشیدن آبجو برگزار میگردد همچنان که در ایران باستان این جشن با نوشیدن هوم (مشروب مقدس و مست کننده) همراه بوده است.
محی الدین ابن عربی ابوبکر محیالدین بن عربی که همگان او را واضع عرفان نظری میدانند, به حق بزرگترین عارف اسلامی است که چهرة عرفان به وجه اکمل در آئینة پندار او رخ نمود و پولاد گرم آن به نحو اتمّ در دستان هنرمند وی به سردی گرائید. تلاشهای ابنعربی در تلفیق مبانی عقلی فلسفه با کشف و شهود عرفانی و در نظر گرفتن سیر تطورات فلسفه و عرفان در پهنة تاریخ در نقطهای به ثمر نشست که ماهیت تابناک عرفان اسلامی چنین ضرورتی را در خود احساس میکرد. آموزههای به جامانده از عرفای بزرگ سدههای پیشین؛ بسان بایزید, جنید بغدادی, رابعه, سرّی سقطی, ابراهیم ادهم, شبلی, خرقانی و حلاج در دفتر عرفان اسلامی میدرخشید, اما هر چه بود, قصه بود و جملات قصار و برخی اندیشههای پراکندة وحدت وجودی. تا اوائل قرن چهارم وضع به همین منوال بود, تا آنکه بزرگانی؛ چون ابونصر سرّاج طوسی, ابوالقاسم قشیری, احمد غزالی, سنائی غزنوی, عطار نیشابوری, فخرالدین عراقی و سرانجام مولانا ظهور کردند و کتب بیبدیلی در نظم و نثر در تبیین دوایر گونهگون عرفان اسلامی به نگارش و سرایش درآوردند. سهم اینان آنقدر عظیم است که بیشک دستنوشتههای ایشان، اکنون جزء مهمترین منابع مطالعاتی عرفان اسلامی است. مثنوی مولوی آن اندازه گرانسنگ است که تفکیک عرفان و معرفت ربوبی از آن میسر نیست؛ هرچه در این کتاب به تعمق فزونتری میپردازیم, درمییابیم که ایجاد اندیشهای مدون در ابعاد مثنوی معنوی جز در سرایی که عرفان بر آن سایهگستر شده است, فرصت رخنمایی نمییابد. با چنین میراث ارزندهای بود که ابنعربی گام در عرصة وجود نهاد و به تدوین مبانی عمدة عرفان اسلامی پرداخت. فصوص الحکم او بینظیرترین کتاب عرفانی در اسلام است و این در حالی است که کتب دیگر وی؛ از جمله فتوحات مکیه و سایر آثارش که تا پانصد رساله را برشمردهاند, از اهمیتی افزون در عرفان اسلامی برخوردار است. ابوبکر محمد بن علی بن حاتم طائی ملقب به محیالدین, شیخ اکبر, کبریت احمر و خرّیت اخبر در هفدهم رمضان سال 560 ه . ق در غرب جهان اسلامِ سدههای میانه؛ یعنی اندلس پا به عرصة گیتی نهاد. در عنفوان جوانی که خود از آن به عصر جاهلیت یاد میکند, به عیش و نوش مشغول بود تا آنکه واقعهای رویامانند, او را به تصوف گرایش داد و او به راستی صوفی و عارفی وارسته گردید. سلسلة خرقة او را اغلب به حضرت خضر (ع) متصل میدانند و برخی نیز آن را به حضرت علی (ع) و سپس به پیامبر اکرم (ص) میرسانند. ابنعربی در اواخر محرم سنة 627 پس از رؤیت مبشّرهای به نگارش فصوص الحکم میپردازد و چند سال بعد؛ یعنی 636 کتاب حجیم فتوحات مکیه را که بیش از سی سال بر نوشتن آن اهتمام ورزیده بود, به پایان میرساند. وی سرانجام در سن هشتاد سالگی در ربیع الثانی 638 از سرای دنیا میرهد و چهره در چهرة معبود به ابدیت میاندیشد.
نارسیس جوان زیبایی بود. همه روزه برای دیدن زیبایی خود به دریاچه آبهای شیرین در وسط جنگل میرفت.
آنچنان شتابان از میان مردم می گریخت که مبادا کسی او را ببیند و از زیبایی اش لذت ببرد,
آنچنان شتابان از میان درختان می گریخت که مبادا اوریاد ها الهه جنگل ها او را ببیند و از زیبایی اش لذت ببرد.
وقتی به دریاچه می رسید…
آرام می گرفت و ساعتها در سکوت دریاچه محو زیبایی خود می شد,آنچنان محو تماشای خود می شد که اصلا نمی فهمید روز کی به پایان می رسد و شب همگام دزدانه به خانه اش باز می گشت تا مبادا کسی او را ببیند و از زیبایی اش لذت ببرد!
یک روز همچنان که نارسیس دوان دوان آمد تا خود را به دریاچه برساند
و مثل هر روز از زیبایی اش لذت, ببرد پایش به سنگی خورد و به دورن دریاچه افتاد و مرد….
از مکانی که نارسیس به درون دریاچه افتاد گل نیلوفری شکفت , دریاچه نام او را به یاد نارسیس , نارسیس گذاشت.
دریاچه همهء روز برای برای نارسیس می گریست تا اینکه روزی اوریادها الهه جنگل ها آمدند و تمام آب های شیرین دریاچه را با اشک های دریاچه شور کردند و به او گفتند : هان , ای دریاچه هرگز مپندار که گریستن تو برای نارسیس می تواند ما را بترساند یا وادار به گریستن کند
چرا که او در هر حال زیبا ترین بود و ما در هر حال همیشه در جنگل ها به دنبالش دوان بودیم تا او را ببینیم
اما او همیشه در میان جنگل از ما فراری بود و ما هرگز او را ندیده بودیم وا ز زیبایی اش لذت نبردیم
تنها تو بودی که او را دیده ای و از رزیبایی اش لذت برده ای حال هم خود برایش گریه کن.
دریاچه با تعجب اشکهایش را پاک کرد و پرسید: مگر, نارسیس زیبا هم بود؟!
اوریادها با تعجبی دو چندان پاسخ دادند: آری , او زیبا بود, زیبا ترین بود ولی چگونه ممکن است که تو این راندانی؟!
تو او را از هر کسی بیشتر دیده بودی, از خودش هم بیشتر
اصلا تو تنها کسی بودی که او را میدیدی چگونه ممکن است که نفهمیده باشی او زیباست؟!
دریاچه که کاملا گیج شده بود پاسخ داد: نارسیس همه روزه ساعت ها بر حاشیه من می نشست اما من هرگز نفهمیدم او زیباست زیرا هر روز که او به سراغ من می آمد من در عمق چشمانش محو تماشای زیبایی خود می شدم
و اکنون که مرده از این می گریم که دیگر نمیتوانم زیبایی ام را ببینم!!! میبینید ؟گاهی وقتا اونقدر محو “خود” میشیم که دیگه از دوست که هیچ فاصله ای با ما نداره غافل میشیم!!!
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
قورباغه ها Once upon a time there was a bunch of tiny frogs..... Who arranged a running competition.
روزی از روزهاگروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با
هم مسابقه ی دو بدند.
The goal was to reach the top of a very high tower. هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود . big crowd had gathered around the tower to see the race and cheer on the contestants. ...
جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند...
The race began....
و مسابقه شروع شد ....
Honestly,no one in crowd really believed that the tiny frogs would reach the top of the tower. راستش, کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچیکی بتوانند به نوک برج برسند ..
You heard statements such as: شما می تونستیدجمله هایی مثل اینها را بشنوید:
'Oh, WAY too difficult!!'
' اوه,عجب کار مشکلی !!'
'They will NEVER make it to the top.'
'اونها هیچوقت به نوک برج نمی رسند .'
or: یا :
'Not a chance that they will succeed.. The tower is too high!'
'هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست.برج خیلی بلند ه !'
The tiny frogs began collapsing. One by one.... قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند...
Except for those, who in a fresh tempo, were climbing higher and higher.... بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا وبالاتر می رفتند ... The crowd continued to yell, 'It is too difficult!!! No one will make it!' جمعیت هنوز ادامه می داد,'خیلی مشکله!!!هیچ کس موفق نمی شه !' More tiny frogs got tired and gave up.... و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن منصرف...
But ONE continued higher and higher and higher.... ولیفقط یکی به رفتن ادامه داد بالا, بالا و باز هم بالاتر ....
This one wouldn't give up! این یکی نمی خواست منصرف بشه !
At the end everyone else had given up climbing the
tower. Except for the one tiny frog who, after a big effort, was the only one who reached the top! بالاخره بقیه ازادامه ی بالا رفتن منصرف شدند.به جز اون قورباغه
کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها کسی بود که به نوک رسید ! THEN all of the other tiny frogs naturally wanted to
know how this one frog managed to do it? بقیهی قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این کار رو انجام داده؟
A contestant asked the tiny frog how he had found the strength to succeed and reach the goal? اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا کرده؟
It turned out.... و مشخص شد که ...
That the winner was DEAF!!!! برنده ی مسابقهکر بوده !!! The wisdom of this story is: Never listen to other people's tendencies to be negative or pessimistic. ... because they take your most wonderful dreams and wishes away from you -- the ones you have in
your heart!
Always think of the power words have. Because everything you hear and read will affect your actions! نتیجه ی اخلا قی این داستان اینه که : هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندید... چون
اونا زیبا ترین رویا ها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند--چیز هایی که از ته دلتون آرزوشون رو دارید! همیشه به
قدرتکلمات فکر کنید . چون هر چیزی که می خونید یا می شنوید روی اعمال شما تأثیر میگذاره
Therefore: پس :
ALWAYS be.... همیشه ....
POSITIVE! مثبت فکر کنید !
And above all: و بالاتر از اون
Be DEAF when people tell YOU that you cannot fulfill your dreams! کر بشید هروقت کسی خواست به شما بگه که به آرزوهاتون نخواهید رسید !
Always think: و هیشه باور داشتهباشید :
God and I can do this! من همراه خدای خودم همه کار می تونم بکنم
Pass this message on to 5 'tiny frogs' you care about. این متن رو به 5 "قورباغه كوچولو" که براتون اهمیت دارند بفرستید.. Give them some motivation!! !
به اون ها کمی امید بدید!!
Most people walk in and out of your life......but FRIENDS Leave footprints in your heart آدم های زیادی به زندگی شما وارد و از اون خارج میشن... ولی
دوستانتون جا پا هایی روی قلبتون جا خواهند گذاشت....
امام صادق(ع) فرمود: الواح موسى و عصاي او نزد من است؛ انگشتر سليمان بن داوود نزد من است و پيش من است طشتى كه موسى در آن قربانى ميكرد و آن نامى كه رسول خدا(ص) هرگاه (در جنگ) آن را ميان مسلمانان و مشركين مينهاد هيچ تيرى از مشركان به مسلمانان نميرسيد.
گروه فرهنگی مشرق - اهمیت امام صادق(ع) در چیست و مأموریت خاص امام صادق(ع) چه بوده است؟ یادداشت ذیل نگاهی متفاوت به این مسئله دارد و این موضوع را از در تطبیق با ادیان ابراهیمی بررسی میکند.
*****
حضرت رسولالله(ص) واسطه نزول قرآن بود و کلام خداوند را بر مردم میخواند و شرح میفرمود. این وظیفه رسول خدا(ص) در سوره مبارکه نحل، اینچنین تشریح شده است:
و أنْزَلنا إلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إلَيهم و لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرون (نحل/ 44). (ای محمد!) قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را براى مردم نازل شده است برايشان «تبیین» كنى، تا بينديشند.
بسیاری از آیات قرآن کریم دارای ابهام هستند. یکی از حکمتهای این موضوع آن بوده تا حاکمان ظالم که بعد از پیامبر خواهند آمد قرآن را تحریف نکنند. مثلاً نام حضرت علی(ع) و خلافت و ولایت آن حضرت در قرآن، به صراحت ذکر نشده است. لکن آیات غیرصریح زیادی در خصوص امیرالمؤمنین وجود دارد که جایگاه والای ایشان را تبیین میفرماید، که برای نمونه میتوان به این آیه اشاره کرد:
إنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ و رَسولُهُ و الَّذين آمنوا الَّذين يُقيمونَ الصَّلاةَ و يُؤْتونَ الزَّكاةَ و هُم راكِعون (مائده/ 55). ولىّ شما فقط خدا و رسولش و مؤمنانى هستند كه نماز مىخوانند و در ركوع انفاق مىكنند.
خداوند در این آیه ولایت را در سه نفر منحصر فرموده است: 1. الله 2. رسول خدا 3. کسانی که در رکوع نمازشان صدقه میدهند. وقتی رسول خدا این آیه را برای مردم تلاوت فرمود برخی پرسیدند این صدقه دهندگان چه کسانی هستند؟ پیامبر(ص) فرمود به داخل مسجد بروید. آنها فقیری دیدند که انگشتری علی(ع) را در رکوع نمازش از او صدقه گرفته و در حال ترک مسجد بود. لذا مردم مصداق این آیه را شناختند.
در این آیه خداوند به جای اینکه مستقیماً نام علی بن ابیطالب(ع) را ببرد یا از صدقه دادن او در گذشته خبر دهد این ماجرا را به صورت جمع و با زمان مضارع بیان فرموده است؛ «کسانی که در رکوع نمازشان صدقه میدهند». اما از آنجا که این واقعه فقط یک نوبت اتفاق افتاده است میتوان نتیجه گرفت که خداوند حکیم نخواسته است تا نام مبارک حضرت علی(ع) را به صراحت ببرد. و اسلام اینگونه تحریف شد برخی از مسلمانان وقتی آیات قرآن را کتابت و ثبت میکردند احادیث رسول خدا(ص) درباره آن آیه را نیز مینوشتند. وقتی رسول خدا در همان لحظات آخر، کاغذ و قلم خواست تا درباره امیر المؤمنین وصیت کند کسی که دو سال بعد به مقام خلیفه دوم رسید از این کار مانع شد و گفت: کتاب خدا برای ما کافی است (صحیح بخاری و مسلم، به نقل از: مناقب آلابیطالب، ج 1، ص 235). لذا خلفای اول و دوم از نقل احادیث منقول از پیامبر اکرم خودداری میکردند. خلیفه دوم، وقتی ابو موسی اشعری را به ولایت کوفه منصوب کرد شخصاً او را تا بیرون از مدینه بدرقه کرد و به او سفارش نمود که فقط قرآن را به مردم آموزش دهد و از نقل احادیث پیامبر بپرهیزد.
معاویه که در فتح مکه مسلمان شده بود نیز از سوی خلیفه دوم حاکم شام شد. واضح است که معاویه حتی اگر میخواست نمیتوانست تاریخ اسلام را مطابق با واقع بیان کن. لذا او آنچه خود و پدرش مرتکب شده بودند به حساب علی(ع) میگذاشت و بالعکس و اینچنین مردم تازه مسلمانشده شام، کینه امیرالمؤمنین(ع) و خاندان مبارکش را همراه با آیات قرآن تعلیم میگرفتند. لذا هر گاه شامیان در مکه یا مدینه امامان شیعه را میدیدند به آنان توهین میکردند.
نصب معاویه به حکومت شام در واقع آغاز تحریف اسلام در جهان بود. اندک اندک احادیث پیامبر منسوخ شد و خلیفه بدکاره و شرابخواری چون یزید، وارث حکومت اسلام شد، امام حسین(ع) به مسلخ رفت و دین از ظاهر جامعه به باطن آن کوچید.
امیر اهوارکی
منبع:http://www.mashreghnews.ir/fa/news
:: موضوعات مرتبط:
نثر،
، :: برچسبها:
امام ,
جعفر ,
محمد ,
صادق ,
شیعه ,
مذهب ,
رئیس ,
تشیع ,
دوازده امامی ,
اثنی عشری ,
اثناعشری ,
بقیع ,
حضرت ,
مدینه ,
اسلام ,
مشرق Bookmark and Share,
مالک بن انس: امام صادق علیه السلام مردی بود که دائم مشغول یکی از این سه خصلت بود: یا روزه می گرفت یا نماز می خواند و یا در حال ذکر بود. او از بزرگان عباد و اکابر زهاد بود که از خدای عزوجل میترسند. بسیار حدیث میگفت.مجالست با او دل نشین بود و همراهی اش پر فایده.
مشرق- مالک بن انس از علمای مشهور اهل سنت میگوید: هرگاه نزد جعفر بن محمد علیه السلام میرفتم او با احترام با مکن رفتار میکرد و تکیه گاه تقدیم من می کرد و میفرمود: ای مالک من تو را دست دارم. من از این سخن خشنود میشدم و خداوند را سپاس میگفتم.
او مردی بود که دائم مشغول یکی از این سه خصلت بود: یا روزه می گرفت یا نماز می خواند و یا در حال ذکر بود. او از بزرگان عباد و اکابر زهاد بود که از خدای عزوجل میترسند.
ایشان بسیار حدیث میگفت. مجالست با او دل نشین و همراهیشان پر فایده بود.
از آدابش این بود که وقتی اسم پیغمبر صلی الله علیه و آله را در حضورش می بردیم رنگ چهره ایشان تغییر می کرد.
در یک سفر با امام با هم به مکه مشرف می شدیم، از مدینه خارج شدیم و به مسجد الشجره رسیدیم، لباس احرام پوشیده بودیم و می خواستیم لبیک بگوییم و رسما محرم شویم. همان طور سواره داشتیم محرم می شدیم، ما همه لبیک گفتیم، من نگاه کردم دیدم امام می خواهد لبیک بگوید اما چنان رنگش متغیر شده و آنچنان می لرزد که نزدیک است از روی مرکبش به روی زمین بیفتد، از خوف خدا.
من نزدیک شدم و عرض کردم: یا بن رسول الله! بالاخره بفرمایید، چاره ای نیست، باید گفت. به من گفت: من چه بگویم؟! به کی بگویم لبیک؟! اگر در جواب من گفته شود: «لا لبیک» آن وقت من چه کنم؟!
برگرفته از سایت مشرق نیوز
:: موضوعات مرتبط:
نثر،
، :: برچسبها:
حدیث ، امام صادق ، شهادت ، مقبول عام و خاص ، شیخ الائمه,
جلال الدین محمد در ششم ربیع الاول سال 604 هجری (قرن هفتم) در شهر بلخ دیده به جهان گشود، ایشان اجدادش همه اهل خراسان بودهاند. پدرش نیز محمد نام داشته سلطان العلماء خوانده میشد و به بهاءالدین ولدبن ولد مشهور، پدرش مردی سخنور بوده، مردم بلخ علاقه فراوانی بر او داشته که ظاهرا همان وابستگی مردم به بهاء ولد سبب ایجاد ترس در محمد خوارزمشاه گردیده است. که در نتیجه آن، مهاجرت بهاءالدین ولد به قونیه گردید. اما از بدشناسی در آنجا نیز تحت مخالت امام فخررازی که فردی بانفوذ در دربار خوارزمشاه بود قرار گرفت.
القاب وی
با لقبهای خداوندگار، مولانا، مولوی، ملّای روم و گاهی با تخلص خاموش در میان فارس زبانان شهرت یافته است.
مسافرتهای وی
جلال الدین محمد در سفر زیارتی که پدرش از بلخ به آن عازم گردید پدرش را همراهی نمود، در طی این سفر در شهر نیشابور همراه پدرش به دیدار شیخ فریدالدین عطار عارف و شاعر شتافت. ظاهرا شیخ فریدالدین سفارش مولوی را در همان کودکیش (6 سالکی یا 13 سالگی ) به پدر نمود. در این سفر حج علاوه بر نیشابور در بغداد نیز مدتی رحل اقامت گزید و ظاهرا به خاطر فتنه تاتار از بازگشت به وطن منصرف گردیده و بهاء الدین ولد در آسیای صغیر ساکن شد. اما پس از مدتی براساس دعوت علاء الدین کیقباد به شهر قونینه بازگشت.
ازدواج وی
جلال الدین محمد در هجده سالگی با گوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج نمود که حاصل این ازدواج سه پسر و یک دختر بود. پس از فوت پدرش بهاء ولد راه پدر را ادامه داده و به هدایت و ارشاد مردم عمر خود را سپری نمود.
سفر برای تحصیلات تکمیلی
مولوی در عین حالی که مردم را تربیت مینمود از خودش نیز غافل نبوده تا جایی که وقتی موفق به دیدار محقق ترمذی گردید خود را شاگرد او کرده از تعلیمات و ارشادات او نهایت بهرهها را برده و علی الظاهر و به تشویق همین استادش برای تکمیل معلوماتش رنج سفر به حلب را برخود آسان نموه و عازم شهر حلب گردید. ایشان در شهر حلب علم فقه را از کمال الدین عدیم فرا گرفت و پس از مدتی که به شهر دمشق رفت از دیدار با محی الدین عربی، عارف و متفکر زمانش نیز کمال استفادهها را برده و از آنجا عازم شهر قونیه گردیده و بنابه درخواست سید برهان الدین طریق ریاضت را در پیش گرفت. پس از مرگ محقق ترمذی به مدت 5 سال مدرس علوم دینی گردید که نتیجه آن تربیت چهارصد شاگرد میباشد.
منظور از قالب یک شعر، شکل آرایش مصراعها و نظام قافیه آرایی آن است. شعر به مفهوم عام خود نه در تعریف می گنجد و نه در قالب، ولی هم چنان که پیشتر و در بحث قوانین هم دیدیم، شاعران و مخاطبان آنها، به مرور زمان به تفاهم هایی رسیده اند و بدون این که در این تفاهم مجبور باشند، شکلهایی خاص را در مصراع بندی و قافیه آرایی شعر به رسمیت شناخته اند.
به این ترتیب در طول تاریخ، چند قالب پدید آمده و شاعران کهن ما کمتر از محدوده این قالبها خارج شده اند. فقط در قرن اخیر، یک تحوّل جهش وار داشته ایم که اصول حاکم بر قالبهای شعر را تا حدّ زیادی دستخوش تغییر کرده است.
1- قالبهای کهن
در قالبهای کهن، شعر از تعدادی مصراع هموزن تشکیل می شود. موسیقی کناری نیز همواره وجود دارد و تابع نظم خاصی است.
هر قالب، فقط به وسیله نظام قافیه آرایی خویش مشخّص می شود و وزن در این میان نقش چندانی ندارد. از میان بی نهایت شکلی که می توان برای قافیه آرایی تعدادی مصراع داشت، فقط حدود ده دوازده شکل باب طبع شاعران فارسی قرار گرفته و به این ترتیب، ده دوازده قالب شعری رایج را پدید آورده است که ما بدانها اشاره می کنیم. 1-قصیده 2-مثنوی 3-غزل 4-قطعه 5-ترجیع بند 6-ترکیب بند 7-مسمط 8-مستزاد 9-رباعی 10-دو بیتی 11-چهارپاره
2- قالبهای نوین
تا اوایل قرن حاضر هجری خورشیدی، شاعران ما دو اصل کلی تساوی وزن مصراعهای شعر و نظم ثابت قافیه ها را رعایت کرده اند و اگر هم نوآوری ای در قالبهای شعر داشته اند، با حفظ این دو اصل بوده است. در آغاز این قرن، شاعرانی به این فکر افتادند که آن دو اصل کلّی را به کنار نهند و نوآوری را فراتر از آن حدّ و مرز گسترش دهند. شعری که به این ترتیب سروده شد، شکلی بسیار متفاوت با شعرهای پیش از خود داشت.
در این گونه شعرها، شاعر مقیّد نیست مصراعها را وزنی یکسان ببخشد و در چیدن مصراعهای همقافیه، نظامی ثابت را ـ چنان که مثلاً در غزل یا مثنوی بود ـ رعایت کند. طول مصراع، تابع طول جمله شاعر است و قافیه نیز هرگاه شاعر لازم بداند ظاهر می شود. در این جا آزادی عمل بیشتر است و البته از زیبایی ویژه موسیقی شعر کهن هم خبری نیست.
پدیدآورنده جدی این قالبها را نیما یوشیج می شمارند،. البته پیش از نیما یوشیج نیز اندک نمونه هایی از این گونه شعر در دور و کنار دیده شده است، ولی نه قوّت آن شعرها در حدّی بوده که چندان قابل اعتنا باشد و نه شاعران آنها با جدّیت این شیوه را ادامه داده اند.
نوگرایی نیما و پیروان او، فقط در قالبهای شعر نبود. آنها در همه عناصر شعر معتقد به یک خانه تکانی جدّی بودند و حتّی می توان گفت تحوّلی که به وسیله اینان در عناصر خیال و زبان رخ داد، بسی عمیق تر و کارسازتر از تحوّل در قالب شعر بود.
شاعران کهن سرا می کوشیدند نظام موسیقیایی را حفظ کنند هرچند در این میانه آسیبی هم به زبان و خیال وارد شود و شاعران نوگرا می کوشند آزادی عمل خویش در خیال و زبان را حفظ کنند هرچند آسیبی متوجه موسیقی شود. پس می توان گفت پیدایش شعر نو، ناشی از یک سبک و سنگین کردن مجدّد عناصر شعر و ایجاد توازنی نوین برای آنها بوده است.
پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد بیچاره درآن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفتهاند هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید.
وقت ضرورت چو نماند گریز دست بگیرد سر شمشیر تیز
اذا یئسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ کَسنّورِ مغلوب یَصولُ عَلی الکلبِ
ملک پرسید چه میگوید یکی از وزرای نیک محضر گفت ای خداوند همیگوید وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت ملک روی ازین سخن در هم آمد و گفت آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی و خردمندان گفتهاند دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنهانگیز
هر که شاه آن کند که او گوید حیف باشد که جز نکو گوید
بر طاق ایوان فریدون نبشته بود
جهان ای برادر نماند به کس دل اندر جهان آفرین بند و بس
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
چو آهنگ رفتن کند جان پاک چه بر تخت مردن چه بر روی خاک
خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان اما بقدر فهم تو کوچک میشود و بقدر نیاز تو فرود می آید و بقدر آرزوی تو گسترده میشود و بقدر ایمان تو کارگشا میشود و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود و به قدر دل امیدواران گرم میشود
یتیمان را پدر می شود و مادر بی برادران را برادر می شود بی همسرماندگان را همسر میشود عقیمان را فرزند میشود ناامیدان را امید می شود گمگشتگان را راه میشود در تاریکی ماندگان را نور میشود رزمندگان را شمشیر می شود پیران را عصا می شود و محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را به شرط اعتقاد به شرط پاکی دل به شرط طهارت روح به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردیهــا ناراستی ها نامردمی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند چگونه بر سر سفره ی شما با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود؟ که به شیطان پناه میبرید؟ که در عشق یافت نمیشود که به نفرت پناه میبرید؟ که در حقیقت یافت نمیشود که به دروغ پناه میبرید؟ که در سلامت یافت نمیشود که به خلاف پناه میبرید؟ و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!
پزشکان به تازگی اعلام کردهاند نشانههای زیادی وجود دارند که نشان میدهند ابتلا به سندروم قلب شکسته میتواند منجر به مرگ افراد شود.
دلشکستگی بسیار دردناک است، خواه در اثر شکست عاطفی رخ دهد و خواه در اثر مرگ یکی از نزدیکان، اما به نظر میآید این رویداد خطراتی جدیتر از دردناک بودن را به دنبال داشته باشد، زیرا شواهد زیادی هستند که نشان میدهند اختلالات قلبی که در اثر رویدادهای شدید احساسی به وجود میآیند میتوانند منجر به مرگ شوند.
آلکساندر لیون متخصص قلب و عروق میگوید سندروم قلب شکسته عامل ٢ درصد از ٣٠٠ هزار حمله قلبی است که سالانه در بریتانیا رخ میدهد. مطالعه جدید به پزشکان کمک میکند تا با دقتی بالا سندروم قلب شکسته را تشخیص دهند، به این شکل میتوانند میزان رواج ابتلا به این سندروم را تعیین کنند.
ابتدا افزایش شدید آدرنالین عامل ابتلا به این سندروم شناخته میشد، رویدادی که میتواند در اثر وقوع حادثهای خوب یا بد رخ دهد. بر خلاف یک حمله قلبی که در اثر انسداد یکی از شریانهای قلبی رخ میدهد، در سندروم قلب شکسته هیچ شریانی مسدود نمیشود.
در عوض پزشکان بر این باورند که افزایش شدید آدرنالین باعث فلج موقت بطن پایینی قلب شده و به این شکل به حفره بالایی فشار بیشتری وارد میشود و به این شکل نشانههای معمول حمله قلبی مشاهده میشوند و به علاوه شکل ظاهری حفرههای پایینی قلب نیز تغییر پیدا میکند.
بر اساس گزارش دیسکاوری، تحقیقات پیشین نشان دادهاند که ابتلا به این سندروم در میان زنان بیشتر از مردان است. با این همه به نظر میآید زنان بهتر از مردان میتوانند از تاثیرات افزایش شدید آدرنالینی جان به در ببرند و احتمال مرگ مردها در اثر این رویداد بیشتر از زنان است.
زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟
داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.
سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟
زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم ، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم .هنوز سخن زن تمام نشده بود که …
در خانه داوود (ع) را زدند ، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد ، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (ع) از آن ها پرسید : علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟ عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى.
حضرت داوود (ع) به زن متوجه شد و به او فرمود : پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى ؟ سپس هزار دینار را به آن زن داد و فرمود : این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران است.
تا حالا تو عمرت شده از خدا تشکر کنی؟ یا همه اش در حال نق نق کردن بودی که خدایا چرا این رو به من ندادی، خدایا چرا اینطوری شد، خدایا چرا این کار رو واسم نکردی؟
اصلا شده یک روز، فقط یک روز رو به آسمون نگاه کنی و بگی خدایا ازت سپاسگزارم بخاطر این زندگی که به من دادی؟
اصلا تا حالا به این جمله فکر کردی؟ یا دنیا رو همه اش از این دید نگاه می کنی که خدا چه اشتباه بزرگی کرده که من رو وارد زندگی کرده! اصلا من که از خودم اراده ندارم!
کیفیت زندگی شما و داشتن خوشبختی فقط در نگاه شما نسبت به جهان به دست می یاد.
یه جورش اینه که از صبح تا شب نق بزنی، هی بگی : چرا این اینجوریه، چرا اون اینجوریه، چرا مملکت فلانش اینجوریه …
نوعی دیگر هم هست که می شه شاکر باشی، به جای فکر کردن به چیزهای منفی ، به داشته هات نگاه کنی و از اونها لذت ببرسی
کار زیاد سختی نیست!
عمری با این نگاه زندگی کردی و نتیجه اش رو هم همین حالا داری می بینی! یه چند روزی هم با این دید به زندگی نگاه کن!
نوشته شده توسط: مصطفی سرداری
دردين زرتشتي تعدد زوجات روا نيست و گفته شده همانگونه که يک زن نميتواند در يک زمان بيش از يک شوهر داشته باشد مرد نيز نميتواند در آن واحد دو يا چند زن داشته باشد. اختيار زن دوم در شرايطي خاص و سخت که در آيين نامه زرتشتيان آمده جايز است نظير
اينکه زن اول فوت شده باشد.در ايران باستان تنها در صورتي فرد زرتشتي ميتوانست با وجود زن اول زن ديگر اختيار کند که زن اول به تشخيص پزشک عقيم بوده و خود موافقت خويش را براي اين کار اعلام کند و رضايت داشته باشد هدف از اين عمل نيز بقا نسل و پرورش فرزنداني نيک براي دين و دنياست.
در مورد انواع پيوند زناشويي در ايران باستان گفتني است که زن و مرد زرتشتي به 5 صورت و
تحت عناوين پادشاه زن- چاکر زن- ايوک زن- ستر زن- خودسر زن پيوند زناشويي ميبستند که هر يک جداگانه به شرح زير است:
پادشاه زن: اين نوع ازدواج به حالتي گفته ميشد که دختري پس از رسيدن به سن بلوغ با موافقت پدر و مادر خود با پسري ازدواج ميکرد و پادشاه زن از کاملترين حقوق و مزاياي زناشويي برخوردار بود و کلا" همه دختراني که براي نخستين بار و با رضايت پدر و مادر ازدواج ميکردند، پيوند زناشويي آنان تحت عنوان پادشاه زن ثبت ميشد..
چاکر زن: اين نوع ازدواج به حالتي اطلاق ميشد که زني بيوه به عقد و ازدواج با مرد ديگري در ميآمد. اين زن با زندگي در خانه شوهر دوم خود حقوق و مزاياي پادشاه زن را در سراسر زندگي مشترک دارا بود، ولي پس از مرگ آيين کفن و دفن و ساير مراسم مذهبي اش تا سي روزه توسط شوهر دوم يا بستگانش برگزارميشد. ولي هزينه هاي مراسم بعد از سي روزه به عهده بستگان شوهر اولش بود،چون معتقد بودند در دنياي ديگر اين زن از آن نخستين شوهر خود خواهد بود وبه همين علت پيوند دوم او تحت عنوان چاکر زن ياد ميشد.
حال براي برخي ناآگاهان پيوند زناشويي از نوع چاکر زن را اختيار کردن زن صيغه اي توسط پدران ما در گذشته قلمداد کرده و پادشاه زن را زن عقدي بيان ميکنند که صحت ندارد.
ايوک زن: اين نوع ازدواج زماني اتفاق ميافتاد که مردي دختر يا دختراني داشت و فرزند پسر نداشت و ازدواج تنها دختر يا کوچکترين دخترش تحت عنوان ايوک ثبت ميشد و رسم بر اين بود که اولين پسر تولد يافته از اين ازدواج به فرزندي پدر دختر در ميآمد و به جاي نام پدرش نام پدر دختر را بعد از نامش ميآوردند و اين نوع ازدواج باعث شده که برخي افراد غير مطلع برچسب ازدواج با محارم را به زرتشتيان بزنند و اظهار کنند که پدر با دختر خود ازدواج ميکرده است. اينک اشتباه افراد ناآگاه کاملا" مشخص شد و اتهام ازدواج با محارم کاملا" مردود است.
ستر زن: وقتي که فرد بالغي بدون ازدواج در ميگذشت، پدر و مادر يا خويشان اين فرد موظف بودند به خرج خود و به ياد فرد درگذشته دختري را به ازدواج پسري در
ميآورند. شرط اين نوع ازدواج آن بود که دختر و پسر متعهد ميشدند که درآينده يکي از پسران خود را به فرزند خواندگي فرد درگذشته بدون زن و فرزنددرآورند.
خودسر زن: اگر دختري و پسري پس از رسيدن به سن بلوغ برخلاف ميل والدين خود خواستارازدواج با يکديگر ميشدند و مصر بر اين امر نيز بودند، با وجود مخالفت والدين ازدواج آنها منع قانوني نداشت و زير عنوان خودراي زن ثبت ميگرديدو در اين بين دختر از ارث محروم ميشد، مگر اينکه والدينش به خواست خود چيزي به او ميدادند يا وصيت مينمودند که بدهند.
اين نوع ازدواج ها در ايران باستان انجام ميشد امروزه ازدواج ها تحت اين عناوين ثبت نميشود.
گفتني است که طلاق در آيين زرتشتي مطرود و منفور است و تحت شرايطي ويژه و در
مواردي نادر و خاص طبق آيين نامه زرتشتيان مجوز داده ميشود.
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع وگریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آن که استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت او را نظاره می کند.
استاد پرسید: برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری میکنی؟
شاگرد گفت: برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطفش.
استاد گفت: سوالی میپرسم، پاسخ ده.
شاگرد گفت: با کمال میل استاد.
استاد گفت: اگر مرغی را پروش دهی، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آن که از گوشت و تخم آن بهرهمند شوم.
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه...! نمیتوانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را خواهی کشت، تا از آن بهرهمند گردی؟!
شاگرد گفت: نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها برایم مهمتر و با ارزشتر خواهند بود.
استاد گفت: پس تو نیز برای خداوند چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا باارزشتر از جسم، گوشت، پوست و استخوانت گردی. تلاش کن تا آن قدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و باارزش شوی تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را به دست آوری.
خداوند از تو گریه و زاری نمیخواهد، او از تو حرکت، رشد، تعالی و با ارزش شدن را میخواهد و میپذیرد، نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را .....
انوره دو بالزاک (به فرانسوی: Honoré de Balzac) (۲۰ مه ۱۷۹۹ - ۱۸ اوت ۱۸۵۰) نویسنده نامدار فرانسوی است که او را پیشوای مکتب رئالیسم اجتماعی در ادبیات میدانند.
کمدی انسانی نامی است که بالزاک برای مجموعه آثار خود که حدود ۹۰ رمان و داستان کوتاه را در بر میگیرد برگزیدهاست. توصیفات دقیق و گیرا از فضای حوادث و تحلیل نازکبینانه روحیات شخصیتهای داستان، بالزاک را به یکی از شناختهشدهترین و تأثیرگذارترین رماننویسان دو قرن اخیر تبدیل کردهاست.
مرد جوانی ، از دانشکده فارغ التحصیل شد . ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی ، پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود . مرد جوان ، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد . او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد .
بالاخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فرا خواند
و به او گفت : من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم . سپس یک جعبه به دست او داد . پسر ، کنجکاو ولی ناامید ، جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا ، که روی آن نام او طلاکوب شده بود ، یافت . با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت : با تمام مال و دارایی که داری ، یک انجیل به من می دهی ؟ کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد .
تا حالا تو عمرت شده از خدا تشکر کنی؟ یا همه اش در حال نق نق کردن بودی که خدایا چرا این رو به من ندادی، خدایا چرا اینطوری شد، خدایا چرا این کار رو واسم نکردی؟
اصلا شده یک روز، فقط یک روز رو به آسمون نگاه کنی و بگی خدایا ازت سپاسگزارم بخاطر این زندگی که به من دادی؟
اصلا تا حالا به این جمله فکر کردی؟ یا دنیا رو همه اش از این دید نگاه می کنی که خدا چه اشتباه بزرگی کرده که من رو وارد زندگی کرده! اصلا من که از خودم اراده ندارم!
کیفیت زندگی شما و داشتن خوشبختی فقط در نگاه شما نسبت به جهان به دست می یاد.
یه جورش اینه که از صبح تا شب نق بزنی، هی بگی : چرا این اینجوریه، چرا اون اینجوریه، چرا مملکت فلانش اینجوریه …
نوعی دیگر هم هست که می شه شاکر باشی، به جای فکر کردن به چیزهای منفی ، به داشته هات نگاه کنی و از اونها لذت ببرسی
کار زیاد سختی نیست! عمری با این نگاه زندگی کردی و نتیجه اش رو هم همین حالا داری می بینی! یه چند روزی هم با این دید به زندگی نگاه کن!
آثار:
سعدی، آثار بسیاری در نظم و نثر برجای ماندهاست:
۱٫ بوستان: کتابیاست منظوم در اخلاق.
۲٫ گلستان: به نثر مسجع
۳٫ دیوان اشعار: شامل غزلیات و قصاید و رباعیات و مثنویات و مفردات و ترجیعبند و غیره (به فارسی) و چندین قصیده و غزل عربی.
۱٫ صاحبیه: مجموعه چند قطعه فارسی و عربیاست که سعدی در ستایش شمسالدین صاحب دیوان جوینی، وزیر اتابکان سرودهاست.
۲٫ قصاید سعدی: قصاید عربی سعدی حدود هفتصد بیت است که بیشتر محتوای آن غنا، مدح، اندرز و مرثیهاست. قصاید فارسی در ستایش پروردگار و مدح و اندرز و نصیحت بزرگان و پادشاهان آمدهاست.
۳٫ مراثی سعدی:قصاید بلند سعدی است که بیشتر آن در رثای آخرین خلیفه عباسی المستعصم بالله سروده شدهاست ودر آن هلاکوخان مغول را به خاطر قتل خلیفه عباسی نکوهش کردهاست.سعدی چند چکامه نیز در رثای برخی اتابکان فارس و وزرای ایشان سرودهاست.
۴٫ مفردات سعدی:مفردات سعدی شامل مفردات و مفردات در رابطه با پند و اخلاق است.
۴٫ رسائل نثر:
۱٫ کتاب نصیحةالملوک
۲٫ رساله در عقل و عشق
۳٫ الجواب
۴٫ در تربیت یکی از ملوک گوید
۵٫ مجالس پنجگانه
۵٫ هزلیات سعدی
از میان چاپهای انتقادی آثار سعدی دو تصحیح محمدعلی فروغی و غلامحسین یوسفی از بقیه معروفترند.
بوستان:
بوستان کتابیاست منظوم در اخلاق در بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فعل) و چنانکه سعدی خود اشاره کردهاست نظم آن را در ۶۵۵ ه.ق. به پایان بردهاست. کتاب در ده باب تألیف و تقدیم به بوبکر بن سعد زنگی شدهاست. معلوم نیست خود شیخ آن را چه مینامیدهاست. در بعضی آثار قدیمی به آن نام سعدینامه دادهاند. بعدها، به قرینهٔ نام کتاب دیگر سعدی (گلستان) نام بوستان را بر این کتاب نهادند.
سعدی در شیراز زاده شد. پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود.
سعدی هنوز کودک بود که پدرش در گذشت. در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب میرفت و مقدمات علوم را میآموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و بخصوص حمله سلطان غیاثالدین، برادر جلال الدین خوارزمشاه به شیراز (سال ۶۲۷) سعدی راکه هوایی جز کسب دانش در سر نداشت برآن داشت دیار خود را ترک نماید.[۱] سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزههای امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» مینامد). غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهابالدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت.این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت.معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (سال درگذشت ۶۳۶) بودهاست که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد.
مجله سینما و هنر و ادبیات
:: موضوعات مرتبط:
نثر،
، :: برچسبها:
روز سعدی,
شیراز,
♦ پر معنی ترین کلمه" ما" است...آن را بکار ببند.
♦ عمیق ترین کلمه "عشق" است... به آن ارج بنه.
♦ بی رحم ترین کلمه" تنفر" است...از بین ببرش.
♦ سرکش ترین کلمه" هوس" است...بآ آن بازی نکن.
♦ خود خواهانه ترین کلمه" من" است...از ان حذر کن.
♦ ناپایدارترین کلمه "خشم"است...ان را فرو ببر.
♦ بازدارترین کلمه "ترس"است...با آن مقابله کن.
♦ با نشاط ترین کلمه "کار"است... به آن بپرداز.
♦ پوچ ترین کلمه "طمع"است... آن را بکش.
♦ سازنده ترین کلمه "صبر"است... برای داشتنش دعا کن.
♦ روشن ترین کلمه "امید" است... به آن امیدوار باش.
♦ ضعیف ترین کلمه "حسرت"است... آن رانخور.
♦ تواناترین کلمه "دانش"است...آن را فراگیر.
♦ محکم ترین کلمه "پشتکار"است...آن را داشته باش.
♦ سمی ترین کلمه "غرور"است... بشکنش.
♦ سست ترین کلمه "شانس"است... به امید آن نباش.
♦ لطیف ترین کلمه "لبخند"است...آن را حفظ کن.
♦ حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگیر.
♦ ضروری ترین کلمه "تفاهم"است... آن را ایجاد کن. و هدفمندترین کلمه "موفقیت"است...
تقریبا همه ما نماد فروهر رو دیدیم و میدونیم که یک نماد ایران باستانه اما خیلیا هستن که معنی اونو نمیدونن در پایین نماد با معانیش قرار گرفته :
1- نیمه بالایی این نشان یک انسان است؛ پیرمردی به معنای پخته ب...ودن، تجربه، کهن، راست قامت و پیر معلم.
2 - پیرمرد دست راست خود را به معنای عبادت و بندگی اهورامزدا خدای یگانه به سمت آسمان بلند کرده.
3 - در دست چپش حلقه عهد با اهورامزدا قرار دارد و نشان موظف بودن به پیمان با خدای یگانه است. (در قدیم زمانی که دو نفر با هم پیمانی می بستند، این حلقه را با دست چپ خود می گرفتند؛ کاری که امروزه همه جهانیان در هنگام عقد ازدواج حلقه یی را بر انگشت دست چپ خود می کنند. که طبق گفته ی برخی کارشناسان از همین نشان بر گرفته شده.).
4 - وجود دو بال به معنای پرواز به سوی آسمان و صعود به قله های مینویی است. بال به معنای نیروهای مثبت است که اگر انسان از آنها بهره بگیرد می تواند پیشرفت کند و به کمال برسد.
5 - هر بال از سه ردیف پر تشکیل شده که درجه بندی نکات مثبت است: هومت – هوخت – هورشت (پندار نیک – گفتار نیک – کردار نیک). با این نکات مثبت است که انسان می تواند به اوج برسد.
6 - حلقه میان تنه به معنای کره خاکی و گردش روزگار است (شاید نشانه ای از آگاه بودند ایرانیان آن زمان به گرد بودن کره زمین هم باشد )؛ و همچنین یک دوره عمر انسان که می بایست طی شود ، که انسان باید در این گردونه راهی را برگزیند که در مسیر رسیدن به خدا ، پیشرفت و بالندگی در زندگی قرار گیرد.
7 - دم این پرنده نیز از سه ردیف پَر تشکیل شده که درجه بندی نکات منفی است: دژمت – دژوخت – دژورشت (پندار بد – گفتار بد – کردار بد). انسان با نکات منفی به دنیا می آید، ولی یک انسان الگو می بایست تمامی نیرو های منفی را مهار کرده و تحت کنترل خود بگیرد تا همانند یک دم پرنده برای پرواز از آنها استفاده کند (یک پرنده بدون دم نمی تواند پرواز کند!).
8 - دو نوار دو طرف نماد به معنای دو نیروی سپنتا مینو (مثبت) و انگره مینو (منفی(اهرمن مینو)) که همواره انسان با این دو قطب به دنیا می آید و میان این دو قطب درگیر است.ببرگرفته ازفیس بوک
نجار پیری بود که میخواست بازنشسته شود. او به کارفرمایش گفت که میخواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بیدغدغه در کنار همسر و خانوادهاش لذت ببرد. کارفرما از اینکه دید کارگر خوبش میخواهد کار را ترک کند، ناراحت شد. او از نجار پیر خواست که به عنوان آخرین کار، تنها یک خانهی دیگر بسازد.
نجار قبول کرد، اما کاملاً مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست. او برای ساختن این خانه، از مصالح بسیار نامرغوبی استفاده کرد و با بیحوصلگی، به ساختن خانه ادامه داد.. وقتی کار به پایان رسید، کارفرما برای وارسی خانه آمد. او کلید خانه را به نجار داد و گفت: «این خانه متعلق به توست. این هدیهای است از طرف من برای تو.» نجار یکه خورد. مایه تأسف بود! اگر میدانست که خانهای برای خودش میسازد، حتماً کارش را به گونهای دیگر انجام میداد!
برگرفته از وبلاگ انجمن دهه هفتادی ها :: موضوعات مرتبط:
داستانک،
نثر،
، :: برچسبها:
داستانک,
آخرین خانه,
نجار,